حرف نو

فرهنگ هنر و ادبیات

حرف نو

فرهنگ هنر و ادبیات

بحران وبلاگ نویسی

 بحران وبلاگ نویسی۱

تفکر مدرن برپایه ی  این سخن دکارت  است که  می اندیشم پس هستم  و این من اندیشیده جهان مدرن ما را شکل داد.اما این روزها ایمان آوردم که جامعه ی ما نه تنها جامعه ای مدرن نیست بلکه در درک عالمانه جهان سنتی خود نیز عاجز است و این مهم را با خواندن وبلاگ های دوستان شمالی دریافتم . در وب های موجود اگر به دقت بنگریم  نه تنها نبود یک بینش هستی شناسلنه کاملا مشهود است بلکه حتی نوعی لجام گسیختگی فکری و ادبی هم پیداست . ما همان قدر که هنوز به درک و دریافت درستی از مدرنتیه  دست نیافتیم به همان مقدار هم در استفاده درست از مدرنیزاسیون هم به خطا رفته ایم ما  هنوز به درک شایسته ای از  آپارتمان نشینی اتومبیل رانی گفت گوی تلفنی و ... در جامعه در حال گذار  خودمان نرسیدیم و طبیعی است که نتوانیم از این فضای مجازی که امکان فوق العاده ای برای ایجاد دیالوگ  ، مفاهمه  ودرک حضور دیگری است بهره مند شویم .

 چندگانگی متون دوستان وب نویس مازندرانی از یک ناهمگونی و نابسامانی رنج می برد این  نابسامانی ناشی از عدم شناخت موقعیت فرهنگی جامعه و عدم درک فردیت انسان مدرن است . ما برای چه می نویسیم ؟ برای چه شعرمی گوییم ؟برای چه  نقد می کنیم و این همه را در صفحات وب منتشر می کنیم ؟

ما در این حوزه نیاز ضروری به یک خانه تکانی ادبی داریم به راستی اگر از چند وبلاگ نویس شاعر و نویسنده مازندرانی که از انگشتان یک دست فراتر نمی رود بگذریم انبوه وبلاگ نویسان ما آیا جز به حفظ و ارتقای هرج و مرج نویسی کمک دیگری می کنند؟

بیاییم در این فضا به رواج فرهنگ کتابخوانی ، تقویت و انتشار اندیشه ها و نظریه ها ی ادبی ، نقد کتاب و نقد شعر بیندیشیم  تا به دریافت درستی از بودن و شدن  دست یابیم .

تابوت



تابوت

تا بود چنین بود

بزرگ بود و باریک بود و تاریک بود

نبود؟

نه ؟َ

 پس زهره ترمه های رنگی را برای چه دوخته بود

چراغ های آویزان  را برای  که آورده بود

 

من

برای همه ی زندگان جهان 

 تابوت  هایی به رنگ  دلخواه می سازم

فردا خودم  تابوت هایی می سازم برای تمام دخترانی

که منصور های فراوانی را  در گیسوان  پریشانشان  بافته اند

 

برای تو و من ؟

نمی خواهی ؟

وقتی برای همه ی عروس های دنیا تابوت سفیدی ساخته اند

که داماد های پفیوز هم در آن جا مِی شوند

ان گاه ...

 

چرا زهره می خندد

مگر مادربزرگ منصور

                              نگفته بود

گربه های روی حوض هم

                                به طعم گس تابوت می اندیشند

 

 

راستی تابوت هابیل  ازان  قابیل نبود ؟

بود ؟

       نبود ؟

 

 

من به دنبال تابوتی ام

که حوا برای آدم به یادگار گذاشت

اما ...  

گفت و گوی شاعران

گفت و گوی شاعران

سال 1344 برای شعر فارسی سالی خوش یمن و پر برکت بود سالی که فروغ و اخوان و شاملو و سپهری  یا بهترین شعرهایشان را سروده بودند یا در حال سرایش آن ها بودند .آزادهم در اوج فعالیت شاعرانه اش بود  در این سال این جمع پر معنا به همت لعل تیکو در دو نوبت دور هم جمع شدند بار اول در خانه ی فروغ و بار دوم در خانه ی شاملو . اینا چندین و چند ساعت در باره شعر حرف زدند در این نشست ها زنده یاد طاهباز هم بود.اما آزاد در این جلسات نشان داد که جنم شاعری  او هیچ کم از بقیه نیست و نوع سوالات  او نشانه ی تیز هوشی اوست . در این جلسات سهراب مثل همیشه ساکت و آرام نشسته بود . این گفت و گو ها در ایران با ترجمه ویراش و تنظیم مرتضی کاخی از سوی انتشارات زمستان در 142 صفحه چاپ و منتشر شد .

تجربه زیست شاعرانه

 

 

نگاهی کوتاه به مجموعه شعر نردبان اندر بیابان

سروده ضیاء موحد


 

شاعر با تجربه های زیست شده به درک و دریافت و شناختی از هستی می رسد و این تجربه ذهنی را در شعر به فعلیت می رساند . شعر محصول تجربه شخصی شاعر است که با زبان تبلور می یابد و در زبان قابل شناخت و دریافت است .

موحد در ابتدای کتاب شعر نردبان اندر بیابان با سخنی از پل والری استفاده از تجربه زیستی دیگران را برای شاعرلازم و مفید می داندو می گوید اگر کسی نتواند به جز زندگی خود زندگی  دیگران را زیست کند زندگی خود را هم نمی تواند زیست کند این نوع هم زیستی و زیست شناختی در حوزه علوم انسانی مجموعا به یک تجربه زیستی منجر می شود که شاعر بر پایه این یافته های تجربی شکل مضمون معنا و زبان را می آفریند و در این آفرینش حیات حقیقی تبلور می یابد  که  این تجلی را شاعر در شعر محقق می کند .

شعر خوب نشان از یک تجربه زیستی کامل دارد و شعر بد نشان از یک تجربه زیستی ناکامل  و نا رسا دارد .تشخیص این امر بلاواسطه در ذهن خواننده شکل می گیرد . جهانی که شاعر می آفریند بیانگر وسعت تجربه زیستی است که هر قدر دامنه آن کم و تجربه زیست شده ان اندک باشد زبان نیز در این تنگنا خود را نشان می دهد .منظور والری این نیست که شما از تجربه زیستی دیکران بهره بگیرید بلکه زیست دیگران را تجربه کنید

انسان در گذر زمان دارای تجربه ی زیستی است و آنچه در زبان شکل می گیرد محصول همین تجربه زیستی است  نه انکه شاعر تصور کند که باید از تجربه زیستی دیگران که کاملا شخصی است بهره بگیرد نظر پل والری تامل در هستی با تعیناتش به شکل دقیق و عمیق است  همه ی انسان ها در حیات خود از زیست دیگران تجربه به دست می آورنداما تجربه دیگران را نشان دادن یا استفاده از آن جز خصیصه هنر نیست هنرمند جهان خود را با همه ی خصوصیت منحصر به فردش می آفریند و در لحظه آفرینش آنچه مقدم برزبان و وجود است تجربه زیستی اوست که این تجربه در کنار زبان و وجود شکل نهایی هنر را پدید می آورد حال اگر شاعر بخواهد تجربه زیستی دیگران  را در شعر به کار گیرد کاریکاتور شعری به دست می آید نه آفرینش .

شعرهای این مجموعه به لحاظ تجربه زیستی گونه گون هستند آنجا که شعر فقط بر پایه تجربه او شکل گرفت شعر زیبایی است ولی آنجا که از روی دست دیگران تجربه می اندوزد شعرهای موفقی به دست نمی آید این نبود یکسانی تجربه زیست شاعرانه  به تولید شعرهای نا یک دست می انجامد و زبان او را از یگانگی دور می کند در حالی که موحد شاعر است  و دنباله رو کسی نیست حتی خود را مرید نیما هم نمی داند و بر آنست تا جهان جدیدی بیافریند اما گاه این آفرینش در حد کشف یا ساخت یا دریافت می انجامد زیرا زیان و تجربه در همه ی شعر ها یگانه نیستند  حال آیا ضیا موحد شاعر مدرنی است ؟ و اگر این گونه است تجربه مدنیت مدرن چرا در همه جا حضور ندارد ؟چرا زبان او گاه به آرکاییسم کاملا سنتی  و گاه به مدرنیسم نزدیک می شود ؟گاه گرایش افراطی به حضور معنا دارد  و گاه یک تصویر ساز ماهر می شود البته گاهی وسوسه می شود تا شعری بی فعل بگوید  مانند شعر من از کلام یا حتی با غزل و قصیده جوانی در پایان کتاب کنار می آید و مهمتر اینکه نام کتاب را می گذارد نردبان اندر بیابان چون هنوز به یک تجربه زیست شاعرانه یگانه دست نیافته است به همین دلیل با تحکم اقتدار وتخاطبی می گوید  شاعر  اشیا را پر از شعر کن نه شعر را پر از اشیا  . راستی  تصویر جامعه ی شهری در شعر یک شاعر مدرن چرا کم رنگ است ؟ اما طنز مدرن در شعر او را می پسندم  و این کلام کاملا با جان شاعرنه و تجربه زیستی او همخوان است او جهان را طنز آمیز می خواهد طنز آمیز  می بیند و طبعا با این تجربه جهان را طنز امیز می سراید . 

 

   

نگاه کن آن گربه را

چگونه آرام

ار آن سکو برخاست

و باز

بر این سکو آرام

                      خواب رفت

آه که عمر من همه در        اضطراب رفت