مجموعۀ درختان بیتاب، سرودۀ مجتبی احمدی، مجموعهای است که در سال 1390 توسط انتشارات سورۀ مهر منتشر شده است، مجموعهای در هفتاد و چهار صفحه و شامل بیست و هفت قطعه شعر در قالبهای غزل، مثنوی، و شعر سپید، که در آن، از لحاظ قالب، بیشترین سهم را غزل، و از لحاظ مضمون، بیشترین سهم را غزلهای آیینی به خود اختصاص دادهاند.
از آنجا که بخشِ اعظمِ این مجموعۀ هفتاد و چهار صفحهای را غزلهای این شاعر تشکیل داده، لازم است از منظرهای کلاسیک نگاهی به شعرهای این مجموعه بیندازیم، مثل چگونگی استفادۀ شاعر از وزن و ردیف و قافیه، و نیز هنجارشکنیهایی که شاعر خواسته در همین حوزه انجام دهد.
احمدی در این مجموعه نشان داده که در وزنهای بلند، بهتر از اوزانِ کوتاه میتواند کار کند، به ویژه در وزنهای بلند و دوری که به شاعر، مجالِ بیشتری برای استفاده از قافیههای میانی میدهد. گویی عدمِ تمایلِ شاعر به فشردهگویی است که عاملِ اطناب در اکثرِ شعرهای این مجموعه شده، در شعرهای سپید به گونهای: (کنارِ در/ در آن کشاکش لبخند و بغض/ چو کودکی که کلامش را/ درست ادا نکند/ دوباره پرسیدم/ که زود میآیی؟/ و باز هم گفتی:/ اگر نمردم و.../ گفتم/ ببین... خدا نکند!/ □ گذشته با امروز/ هزار و یک شب از آن روز/ ولی نیامدهای/ و راست میگویند/ هزار وعدۀ خوبان، یکی وفا نکند...) و در غزلها به گونهای دیگر، به طوری که شاعر در مواردی، تا جایی که قافیه پیدا کرده، شعر را ادامه داده، مثل شعرهای صفحات 11، 12، 35، 36، 41، 42 و 43 که در آنها، خیلی از بیتها، حس میشود فقط به خاطر اینکه شاعر قافیه پیدا کرده، سروده شدهاند. همین مشکل را در همنشینیِ قوافی و ردیفهای اشعار این مجموعه هم میبینیم. به نظر میرسد در اغلبِ غزلهای مردّف، از آنجایی که شاعر الزام به سرودنِ بیت برای هر قافیهای که پیدا میکرده، داشته، در بیتهایی، میبینیم که دیگر ردیف جواب نمیدهد و تصنّعی بودنِ آن در کنارِ قافیه کاملاً مشهود است، مثل ابیاتی از صفحاتِ 9، 10، 74.
یکی از مشخصاتِ قافیه در شعرهای این مجموعه، این است که در بسیاری از ابیات، شاعر یک ساختارِ مراعات النظیری چیده، و در آن حلقۀ مراعات النظیری، قافیه، یکی از همان نظایری است، که حضورش به واسطۀ حضورِ نظایرِ دیگر، مراعات میشود: (باد شمال، بوی تو را تا جنوب برد/ خرمایِ نخلِ خستۀ [بم] سبز میشود) در حقیقت این هم، روشی است برای قافیه اندیشانی که بیت را از سمتِ چپ شروع میکنند.
احمدی نشان داده که از ردیفهای بلند، خوب استفاده میکند: (گشتم در آشیانۀ خاکستری که نیست/ دنبالِ بال و پر که... نه! بال و پری که نیست/ سر کوفتم به شانۀ دیوارهای شهر/ «ما را سری است با...» چه بگویم، سری که نیست!)
شاعر، در همین چهارچوبِ وزن و قافیه و ردیف و دیگر محدودیتهای شعرِ کلاسیک، دست به هنجارشکنیهایی هم زده (یا سعی کرده بزند) که هرچند تجربیاتِ نو، یا دستِ کم موفقی نیستند، اما به هرحال از آنجایی که خروجی از هنجارهای رایجِ شعرِ کلاسیکاند، در مجموعهای که بخشِ اعظمِ آن را غزل تشکیل داده، قابلِ توجهاند:
گاهی شاعر، (به نظر من) کاملاً بیدلیل دست به شکستهنویسی در سطحِ سطر زده: (اما/ جایی در من/ م ی ل ر ز ی د) که نمیدانم آیا جدا بودنِ حروفِ لرزیدن، تنها برای من فعل شکستن و تکهتکه شدن را به جای لرزیدن تداعی میکند یا دیگران نیز چنین تصوری دارند.
گاهی شاعر، در یک شعر موزون و مقفّی و احیاناً مردّف، به یکباره دامنِ وزن را رها کرده و به سپیدنویسی روی آورده: (حالا در این هوای بیباران، اینجا شعری نوشته، میخوانی؟/ نه... سنگ سیاه قبر تو هرگز، این شعر سپید را نمیفهمد:/ دستهاش/ مهربان بود/ باران بود/ حتی حالا که نیست/ اما حالا که نیست)
در مواردی دیگر، شاعر، پایانی باز برای شعرش رقم زده، که شاید با توجه به قافیهاندیشیهای شاعر که در این مجموعه کاملاً مشهود است، نیمهکاره گذاشتنِ مصراعِ آخر را بتوان، به خاطرِ پیدا نکردنِ قافیۀ مناسب دانست: (و چند قرن، زمین مشقِ اشتباه نوشته/ تو آسمانی و تصحیح در نگاهِ تو پنهان/ شبی غریب کفن کرد شاعری غزلش را/ و بعد...) همین پایانِ باز را به طورِ جزئیتر در سطحِ بیت هم میبینیم: (اندوه جاری میشود از خیمههایِ.../ آری تو میآیی به سویِ من برایِ.../ رعدی گلوی ابرها را میفشارد/ این چشمها دارند انگاری هوای...) که علیرغمِ زیبایی، تجربۀ تازهای هم نیست، گرچه در شعرهای این مجموعه، هرجا تجربهای، کارکردِ زبانی، مضمونی، و اغلب وزن و ردیف و قافیهای دیدم که مرا یادِ شعری انداخت که چند سالِ پیش منتشر شده، دیدم زیرِ آن شعر، دقیقاً تاریخی درج شده مربوط که به چندسالی قبل از انتشارِ آن شعراست، تاریخهایی که گاهی حتی به سال 78 هم میرسند، یعنی مقارنِ 18 سالگیِ شاعر!
دیگر میتوان به ساختارِ نوشتاریِ فراغزل، در متنِ یک غزل اشاره کرد در صفحاتِ 64، 65. به ساختارِ نوشتاریِ ابیاتِ آغازین و پایانیِ غزل، دست نخورده، اما ابیاتِ میانی، دچارِ شکستهنویسی شدهاند. و شيوۀ نوشتن «فراغزل» همان شيوۀ نيمايی است با اين تفاوت كه قالب نيمايی با كوتاه و بلند شدن افاعيل عروضی به وجود ميآيد و فراغزل با كوتاه و بلندشدنِ فرمِ نوشتاریِ جملهها.
مسألۀ دیگر در شعرهای این مجموعه که بیشتر، دامانِ شعرهای آیینیِ مجموعه را گرفته، به نوعی جشنوارهای بودنِ آنهاست و منظورم از صفتِ جشنوارهای، حالتی است برای شعر که در آن، حسنِ شعر در بیعیب بودنِ آن، و عیبِ آن در بیحسن بودنِ آن است.
و مشکلِ وزن هم در مواردی در این مجموعه دیده میشود، که البته به خاطرِ وجودِ مشکلاتِ تایپیِ بسیار در این کتاب، شاید بهتر باشد این مشکلات را ناشی از اشتباههای تایپی بدانیم و بگذریم.