http://www.isna.ir/fa/news/92080502190


اين كتاب توسط نشر مرواريد منتشر شده و هم اكنون در كتابفروشي ها موجود مي باشد.

تصويرسازي روي جلد اين مجموعه را دوست ارزشمندم اردشير رستمي انجام داده است .

شنيندن هرگونه نقد و نظر از سوي دوستان و اهالي ادبيات براي من ارزشمند و يقينا قابل استفاده خواهد بود .





 شعري از تيترهاي درشت سياه ترند



مرکز در حال کوچک شدن است

اینطوری نان را باید جیره بندی کرد

و جیب مخفی دوخت

برای حقوق شهروندی

چشم باید دوخت

به پارگیِ پیراهنی که درد می کشد

به فکر بیهوده ای در جمجمه ی مجسمه ها

 

ایستاده ایم

و کوچکتر می شویم

تنها چاله ها بزرگ تر شده اند

چاله ها که مرکز را بلعیده اند

 

دنیا آنقدر شلوغ شده

که پشت هرچیز

روبه روی چیز دیگری ست






سومين مجموعه شعر علي‌رضا  عباسي با نام «تيترهاي درشت سياه‌ترند»  مجوز نشر گرفته است و مراحل فني  چاپ را پشت سر مي‌گذارد.

اين شاعرو منتقد ادبي در گفتگو با خبرنگار ادبيات و نشر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ، دررابطه با انتشار سومين مجموعه شعرش گفت: اين مجموعه «تيتر‌هاي درشت سياه‌ترند» نام دارد كه حدود 65 شعر را در 105 صفحه در بر مي‌گيرد و از سوي انتشارات مرواريد به چاپ خواهد رسيد .

وي ادامه داد درون‌مايه اكثر شعرهاي اين مجموعه را مضامين اجتماعي  و مفاهيم انساني تشكيل مي دهد و اين شعرها برخي  تجربه هاي شعري ام  طي دو سال اخير را شامل مي شوند .  عباسي يكي از تفاوت‌هاي اين مجموعه با مجموعه‌ي قبلي‌ «مرمت خواب‌هاي كوتاه» را در بلندتر بودن شعرها عنوان كرد و گفت البته عليرغم تغييراتي كه ممكن است در روساخت شعرها محسوس باشد ، ذهنيت آنها طي مسيري تكويني در واقع ادامه ذهنيتي است كه مي توان آن را در شعرهاي مجموعه اول  «پروانه‌اي از متن خارج مي‌شود»  و مجموعه دوم «مرمت خواب‌هاي كوتاه»  رديابي كرد .

عباسي همچنين از بازنشر دومين مجموعه شعرش با نام «مرمت خواب هاي كوتاه»  خبر داد، اين كتاب پيش‌تر در نشربه نگار( چشمه) چاپ  شده و اكنون به چاپ دوم رسيده است .

او در ادامه پيرامون شعر امروزايران گفت:  شعر چيزي جز بازتاب تجربه زيسته نيست، تجربياتي كه ضمن دروني شدن  طي فرآيندي زيباشاناسانه در زبان ، به عنوان يك نيروي اجتماعي ، ظهور مي‌كنند. به نظرم چيزي كه شعر امروز ايران را رنج مي‌دهد ، دروني نشدن بسياري از تجربه‌ها و عدم توجه بسياري از شاعران جوان به تجربه‌هاي زيسته و موقعيت تاريخي خويش است.

اوادامه داد: يك سري مسائل حاشيه‌اي مانند اختلاف سليقه‌ها كه ممكن است از دريافت‌هاي تئوريك ناشي شده باشند باعث هدر رفتن انرژي قابل توجهي  در حوزه شعر شده است. نمونه آن بحث‌هايي است كه در سال هاي اخير درباره زبان شعر رايج شده اند.

عباسي همچنين گفت دستاورد شبكه‌هاي  اجتماعي و فضاي مجازي براي شعر ايران طي اين سال‌ ها، شكل دادن يك جامعه ادبي مجازي بوده كه به دليل نوع روابط موجود در آن ،نوعي شتابزدگي محسوس دامنگير شعر ايران شده  و عملا بسياري از مجموعه‌هايي كه اين روزها به چاپ  مي‌رسند، ‌كارنامه قبولي خودشان را از همان دنياي مجازي و پرشتاب گرفته اند كه فرصت تجربه را از آنها سلب نموده است .‌

وي درپايان گفت به هرحال شعر ايران در دوره هاي مهمي از مراحل گذار قرار دارد كه مي بايست طي شود و معتقدم همه حواشي و اتفاقات و از سويي عوامل مهمي مانند  تحولات سياسي و اقتصادي  كه تاثيري بي چون و چرا بر روند شعر ايران دارند ، چيزي جز نتيجه ضرورت‌هايي تاريخي نيست.

انتهاي پيام


                 http://isna.ir/fa/news/92061911832                




                                     شعري از مجموعه ي پروانه اي از متن خارج مي شود

 

ابرها

با چهره اي گرفته

روزي  را، براي ما گريه خواهند كرد

 نگاه كن

اين تصوير ساده اي از پوسيدگي ست

انگشت روي هرچيز بگذاريم

دست هامان فرو خواهد ريخت

 

پرنده اي در ما زندگي مي كند

كه اهلي نيست

هرروز به شيشه مي خوريم

وگيج مي افتيم

 بايد خورشيد را برداشت

جايي پنهان كرد

ومنتظر گلهاي آفتاب گردان بود

 

ما قلب هامان را در هم پنهان كرده ايم

ومنتظريم

تا مرگ بيايد

ودسته جمعي به خانه برگرديم.




واكاوي جهان سرد و سنگين – پيرامون مرمت خواب هاي كوتاه

احمد درخشان ( داستان نويس )-منتشرشده در ويژه نامه مغرب

مأیوس کننده است

هیچ چشم اندازی

از پشت شیشه ها

زیبا نیست. ص. 13

علیرضا عباسی، شاعر و منتقد ادبی، اولین مجموعه ی شعر خود« پروانه ای از متن خارج می شود» را در سال 89 با انتشارات آهنگ ديگر روانه‌ي بازار كتاب كرد. مجموعه‌اي كه شروع قابل قبولي براي شاعر بود. در مجموعه‌ي حاضر « مرمت خواب های کوتاه» از لحاظ زبان و فرم گامی فراتر می گذارد و نشان می دهد به ابزار کار خود آشناست.

این نوشتار سعی دارد  در حد حوصله‌ اين متن ساحت معنایی اثر و جهان بینی شاعر را، فارغ از هر  نگاه نگارشی وجدانویسی که نگاه غالب نگرش ادبی این روزها شده ، واکاوی کند.

مرمت خواب های کوتاه ، روایت تنهایی، رهاشدگی و عدم ارتباط و تفاهم انسان معاصر با خود، جهان و اجتماع است. شاید بشود گفت  واماندگی در دنیای آشوب زده یکی از مضامین کلیدی مجموعه باشد.

وجود استعاره های مفهومی و روایت و بازنمایی‌های عینی در اين مجموعه روشي براي واکاوی جهان سرد و سنگین امروز است. و گاهي تقابل اين جهان با دنياي كهن به تصوير درمي‌آيد. جهانی کور و غیر قابل ارتباط .

در نگاه شاعر آشفتگی جزو ماهیت و ذات زندگی است.

« آمبولانس ها/ لبریز از اضطراب/ اتوبوس ها/ پر از سرگردانی/ آدم ها مدام از عشق حرف می زنند/ زیبایی، میان خیابان/ هنوز در جست و جوی پناهگاهی ست.» ص17.

آدم ها نیز در این آشفتگی بی کران به خوابگردهایی می مانند که واقعیت وجودی شان انکار شده و به حذف ماهوی شان می انجامد.

« نمی دانم/ صبح را باور کنم/ یا آدمها را/ که در خواب راه می روند.» ص 58.

در این تنگنا شاید انکار واقعیت و دست به دامان اسطوره و تاریخ شدن یکی از نشانه های انفعالی و واکنشی جوامع بسته باشد. جايي كه واقعيت وجودي پرواز نيز انكار مي‌شود.« کوچه/ پر از حروف کلاغ هاست/ دهانم را با پنجره می بندم/ پرنده روی سطرهای سیاه/ به پرواز فکر نمی کند.» ص 43.

در اين تشكيك و ترديد و همهمه ، اسطوره‌ها نيز خود زخمي كهنه مي‌شوند. « اسطوره ها فانوس به دست/ از سمت چپم می غلتند./ ... و کسی شمشیر را/ از خوابم عبور می دهد.» ص 55.

وقتی در تاریخ و اسطوره مفری نباشد راه ها در دنیای مدرن نیز به بن بست می‌رسند. نمادهای مدرنیته و پیشرفت ، برهوتي مي‌شوند سردرگم و  فرومي‌پاشند. پيشرفت و رهايي به طنزي تلخ تبديل مي‌شوند. «گنجشک ها/ از ساختمان وزارت جنگ / می ترسند/ و به آدم ها که روی نیمکت پارک روزنامه می‌خوانند/ نزدیک نمی شوند.» ص 19.

شاعر جهان برساخته‌ي معاصر را نمود و بازتاب كهن الگوهاي جهان قديم مي‌داند. « بشر رنج كشيد/ جنگيد/ و روزهاي بسياري / در انزواي غار/ به فكر فرو رفت/ پيراهن را اختراع كرد/ تا جاي شلاق پنهان بماند.» ص45.

انسان‌های مدرن در حسرت انزوای جا مانده در غارها زیر نگاه کاونده‌ رسانه‌ها و دولت‌ها زندگی می کند. دنیای مدرنی که هرچه بیشتر حریم خصوصی افراد را می بلعد. « فکرمی کردی/ دیوار فرو بریزد/ و جهان به عریانی مان خیره شود؟» ص 15.

اگر یکی از المان های ادبیات مدرن را نگاه انتقادی بدانیم « مرمت خواب های کوتاه» اثری مدرن است که دغدغه‌های جدی انسان امروزی را در جامعه و زیست گاه درونی و بیرونی‌اش نشان می‌دهد.

سوالی که پیش می‌آید این است که آیا علیرضا عباسی همان طور که در سطور بالا اشاره شد شاعری است هیچ انگار و کاملا ناامید که هیچ روزنه و امیدی برای انسان متصور نیست. و زندگی را تهی می‌داند؟ « پیش از در آغوش کشیدنت/ دست هایم آب شده اند. ص 10.

اما آنچه از كليت  اشعار بركشيده مي شود حاكي از آن است كه شاعر خواننده را به ورطه ی ناامیدی نمی کشاند. بلکه روزنه های امیدي مي‌گشايد ، اگر چه كوچك...

با نگاهی به بسامد واژگانی مجموعه می بینیم واژه‌هایی همچون، پروانه، زندگی، درخت ، پنجره و زن از بسامد بالایی برخوردارند.  کلمات زندگی و پروانه بیش از دیگر کلمات کلیدی متن تکرار شده‌اند.

 اگر پروانه را  نماد زیبایی و سرزندگی بگيريم در کنار کلماتی همچون درخت و زن که به زایایی ، رشد و باروری اشاره دارند، می تواند نشان از گرایش شاعر به روح زندگي، رويش و شادمانگي باشد. با کمی تسامح وتأویل می توانیم علیرضا عباسی را شاعر پروانه ها بنامیم. پروانه در شعر عباسی فضای سنگین حاکم بر شعر را تلطیف می‌کند و شايد به نوعي به نماد زندگي و اميد ارتقا مي‌يابد.

« از پرونه‌ها خبر دارم/ خبرگزاري‌ها/ بي‌خود شمع روشن كرده‌اند.» ص 27

 و يا اين تصویر زیبا از تقابل‌های زندگی انسان معاصر :

« پروانه ای روی مگسک تفنگی/ نشسته است. ص 20.

البته این نظرگاه فقط منحصر و محدود به متغییرهای واژگانی نیست بلکه در لایه های زیرین متن ، این امید به باروری ، زیبایی  و امید به فردایی بهتر دیده می شود.

« پنجره را باز بگذار/ کسی می خواهد گلدان ها را/ به صبح نزدیک کند.» ص32.

اگر واقعیت واقعی عبوس و سرد و بی روح است شاعر با عاشقانه هایش پناهی برای تنفس و زندگی می جوید.

پنجره را ببند/ در را قفل کن/ کنج اتاق مان/ جای دنجی برای آزادی است. ص 16.

 یا در این شعر که شاعر رهایی و آزادی را در پشت کردن به دنیا می بیند. « روبه رویت که می نشینم/ احساس می کنم/ هر دو/ به دنیا پشت کرده ایم.» ص 35.

زیبایی این شعر در طنزی است که همان بار انتقادی را با خود دارد. صحبت از واکنشی انفعالی  نیست بلکه حرکتی بر خلاف جریان رسمی و تلاشی برای یافتن پناهگاهي امن است.

علیرضا عباسی به رغم تمام یأس ها و زخم ها ، از  رویش و جوانه زدن می‌نویسد.

 

« اولین باران که ببارد/ جلبک کوچکی از لا به لای آجرها/ سبز خواهد شد.» ص 20.

«مرمت خواب‌هاي كوتاه» تلاشي است براي بازنمايي جهان در وانمودي شاعرانه. اگرچه بعضي از شعرها به كيفيت مطلوب شعرهايي كه اشاره شد نمي‌رسند اما اين  شايد يكي از ملزومات وجودي يك مجموعه باشد، اشعار و نگاه‌هايي گونه‌گون و متنوع. 



2 شعر از مرمت خواب هاي كوتاه


1.

با چند پوكه

زيرسيگاري كوچكي

درست كرده ام

 

هر سيگاري در آن مي تكانم

صداي سربازي را مي شنوم

كه با يكي از فشنگ ها

خاموش شده است



2

همين كه چشم به هم مي زنيم

نزديك به چند قرن

از ما مي گذرد

و انسان هاي ديگري

روبه روي هم سكوت مي كنند

 

شبيه قرن ها پيش

كه در غار به هم زل زده بوديم




جلسه نقد مرمت خواب هاي كوتاه در سراي كاووسيه 





با حضور حافظ موسوي و مشيت علايي و دوستان عزيزي كه زحمت كشيده بودند 

عليشاه مولوي ، آقاي حسن زاده ، شهاب مقربين ، علي عبداللهي ،علي قنبري و ...



نقد مرمت خواب هاي كوتاه

http://isna.ir/fa/news/92020905952


از پروانه ها خبر دارم

خبرگزاري ها

بيخود شمع روشن كرده اند

 

شيشه ها را با روزنامه مي پوشانم

روزنه را با تيتر بزرگ

كور مي كنم

 

تقصيرِشب نيست

اگر خانه تاريك است

 

هر روز

پشت ستون هاي سخت

آتش مي گيريم

پروانه ها مي سوزند

روزنامه ها مي سوزند

خبر گزاري ها شمع روشن مي كنند





جهانی در فراسوی رویداد نزدیک!

نگاهی به مرمت خوابهای کوتاه ، سروده ی علیرضا عباسی

علی عبداللهی (شاعر – مترجم)

 

"مرمت خوابهای کوتاه" دومین مجموعه شعر علیرضا عباسی، شاعر و منتقد جوان­ست که به تازگی در انتشارات به­نگار درآمده. عباسی كه تا کنون دو کتاب به چاپ رسانده و نقد و مقالاتي پيرامون شعردر مطبوعات منتشر کرده، نشان داده شاعری­ست جدی و کاربلد که هم شعر را خوب می­شناسد و هم روح زمانه را به خوبی درک کرده. او شاعری اجتماعی­ست که حتی وقتی از احساسات عاشقانه و غنایی حرف می­زند، باز هم به نحوی به اجتماع نقب می­زند. آنچه این کتاب 68 شعریِ نه چندان حجیم را برجسته و خواندنی می­کند، انضباط فکری، وحدت رویه و یقین خاص شاعرانه است که البته از جنس یقین ایدئولوژیک نیست، و شاید یک جور اطمینان از یافتن راهی خاص باشد در سلوک شاعرانه با زبان و در زبان. کتاب، زبانی لطیف، بی­دست­انداز و حریروار دارد که از سویی ذره­ای ادا اطوارگرایی در آن به چشم نمی­خورد و از سوی دیگر از گشادبازی زبانی و اهمال­کاری تا حد زیادی مبراست. همین خصلت از عباسی شاعری سخت وفادار به تعادل در محتوا و صورت می­سازد که به لحاظ گرایش به مضامین اجتماعی­انسانی، ستایشگر آرمانهای روشنگری­ست، بی آنکه هیچ ادعایی در این زمینه در متن بروز بدهد. به سخن دیگر عباسی هنوز دغدغه­ی خوانده­شدن و شنیده­شدن دارد و شعرش را بر مبنای نظریه یا مد روز نمی­نویسد. این خصلتها البته که قابل ستایش­اند و همزمان می­توانند برای عده­ای غیرقابل­درک یا کم­اهمیت باشند: "گنجشکها/ از ساختمان وزارت جنگ/ می­ترسند/و به آدمها که روی نیمکت پارک/روزنامه می­خوانند/نزدیک نمی­شوند// زنبورها کندو را/ به جا نمی­آورند/ شیرینی زندگی/ در گلوی تانکها می­سوزد/پروانه­ای روی مگسک تفنگی/ نشسته­است."(ص19).

ولی او در این اجتماعی­سرایی، نه به "سفارش اجتماعی" بدان معنا که مایاکوفسکی مدنظر داشت وقعی می­نهد و نه اجتماعیات او از جنس زمان نزدیک و سپری­شونده است که اگر رویداد نزدیک بگذرد، شعر را هم با خود با اتمام می­رساند.شعر او در موقعیت­های عامی شکل می­گیرند که اغلب فضا و تصاویری فرابومی دارند و حتی برگردان آن سرمویی از شاعرانه­گی­اش کم نمی کند:" با چند پوکه/ زیرسیگاری کوچکی / درست کرده­ام//هر سیگاری در آن می­تکانم/صدای سربازی را می شنوم/ که با یکی از فشنگها/ خاموش شده است."(ص42).

این گرایشها نشان می دهد که شاعر عینیت گرایی شعر مدرن را خوب به گوش گرفته و آنچه را نیما از آن به منطق نثر یاد می کند، معقول اجرا می­کند. شعرهای این دفتر بیشتر از گفتنِ چیزی، آن چیز را نشان می­دهند و همین نمودن می­تواند از یک نظرغایت شعرباشد ."هر روز/روزنامه می خواند/ اخبار گوش می داد/ و به اتفاقاتی فکر می کرد/ که در خیابان می افتند// هر شب/ از گوشه­ی چشمش بیرون می آمد/ و کنار زخم/ دراز می کشید"(ص9).

در پسزمینه­ی شعرها نه فقط نشانی از خوشخیالی و تظاهر به "آری­گویی" به شرایط نیست، بلکه انهدام،همه جا حضور دارد:"تک درخت سوخته/ دشت تنها/ کلاغ سرگردان"(ص 57). گویی در این جهان منهدم همه هم­سرنوشت اند، و نه فقط در دو سوی هر رابطه،غربت عجیبِ آبستنِ نرسیدن وجود دارد، بلکه زندگی و زبان هم این درد همگانی را با خود حمل می­کند:" تو، آن سوی مرزها/ من، پشت سیمهای خاردار/ زندگی، رو به روی گلوله ای/ که سینه اش را خواهد شکافت// همه به یک زبان درد می کشیم."(ص 59).

انگار در این بازی هیچ فاتحی وجود ندارد:"چه کسی را/ باید از پای در بیاوری/فقط یک گلوله باقی مانده/ و تنها ایستاده ای// رو به روی جهانی/ که از نقطه های نامعلوم/ نشانه ایت رفته اند"(ص 62).

با اینهمه لحن بیان و زبان این دفتر، خشم اکسپرسیونیستها و جدیت شاعران ایدئولوژیک را ندارد و این وجه مثبت کارهاست.

عباسی در این کتاب، شاعری عاشقانه­سرا هم هست که جا به جا از "تو"ی غنایی یا "معشوقه- همراه- دوست" حرف می­زند. کسی که هر چند قطب غایب شعرست، ولی هستیش سایه-روشن های سوژه ی صرفاً جنسی­-اثیری، در مقام معشوق یا "نگار" و"صنم" شعر کلاسیک، یا لنگر زیبایی "در میان خورشیدهای همیشه"، یعنی همان برکشیدگی استعلایی معشوق زمینی نظیر آنچه در شعر شاملو و حتی برخی معاصران مان می بینیم- ندارد، البته می توانست این قطب غایب که در شعرها مخاطب قرار می گیرد، قدری امروزی تر هم باشد، ولی نه تنها عباسی در اینجا هم عمیقاً اجتماعی­ست بلکه دلدار و همراه را چون یک فرد مستقل می­داند، همراهی که در سلسله­مراتب مضمونی و فردانیت، جایگاه دوم را ندارد، با منِ شاعر یکسان و برابر است، تاکید می کنم: یکسان و برابر است، چنان که می توان بسطش داد و تا حد زیادی فراجنسیتی و البته هم­-سرنوشتِ منِ شاعر است:"پنجره را ببند/ در را قفل کن// کنج اتاق مان/ جای دنجی برای آزادی­ست."(ص 16)، یا:" روبرویت که می­نشینم/ احساس می­کنم/ هر دو/ به دنیا پشت کرده ایم."(ص 35) به فرض، شاعر نمی گوید روبرویت که می نشینم، چهره ی تو را می بینم که زیباست یا... او در چرخشی زیبا به این پایان شاعرانه می رسد که هر دو به دنیا پشت کرده ایم.

ولی در شعر "دور از تو/ به بیابانی می مانم/ که اهل هیچ وطنی نیست."(ص 44) شاعر در غربت آن"تو"، نه فقط بیابانی­ست که هستی آن (چه لغوی و چه پدیدارشناسانه)بی­آبی و بی­آبادانی است، بلکه این بیابان،اهل هیچ وطنی هم نیست:هیچ در هیچ! البته شاعر در شعر"اگر تنهایی محرمانه اش را/ با من قسمت می کرد/ جهان دیگری می آفریدم/ با رازهایی مدرن"(ص 41) به درک هوشمندانه­تری از رابطه­ی من-تویی یا من-اویی می رسد: زمانی که کسی به راستی نهانی­ترین پشت و پسله­های تنهایی خود را با کسی شریک شود، آن وقت راز مدرن، یعنی آشکارگی و رازگشایی عمیق روی می دهد که چه بسا صمیمی­ترین و همزمان انتقادی­ترین ساحت رابطه ی دو انسان باشد و به شعرهایی سرشار دیالتیک بیانجامد. چیزی که به نظرم می تواند غایت شعر عاشقانه در روزگار ما باشد که رابطه ها در آن صرفاً مفعول-فاعلی، منفعلانه- کنشگر نیست بلکه انسانی است، آنچه فقط فروغ توانست به آن برسد.

شعرهای عاشقانه ی این دفتر می توانست بی پرواتر از این هم باشد، ولی تا همینجای کار دو عنصر توانسته نه تنها آنها را نجات بدهد، بلکه برجسته­شان هم کند، یکی – چنانکه گفتم- رابطه ی برابر بین دو قطب شعرست و دیگری، نیفتادن شاعر در دام احساساتی­گری و رمانتیسیسم یا زنجموره­های عاشقانه­ی شاعر- مردِ برانگیخته، یا شاعره- زنِ فحل! یا در آن سو، بی پروایی­های تصنعی و اطواری پرمعمول در شعر معاصر.

شعرها عمدتاً کوتاه یا نیمه بلندند، که جز شعرهای بلندتر1، 4،10،46، شعرهای کوتاه، انسجام و جذابیت بیشتری دارند.حضور بيشتر طنز و البته توجه به سایرامکانات نامکشوف زبان درشعربلند (لحنها و لایه­های گوناگون گفتار) می تواند فضاهای تازه تری در اختیار شاعر بگذارد.

"مرمت خوابهای کوتاه" در شمار محدود مجموعه­شعرهایی است که شعر بسیار ضعیف یا ناهمساز در آن کم دیده می شود، از آن دست شعرهایی که با خواندن­شان به خود می­گویی، ای کاش در دفتر نمی آمد.



ويژه اي براي مرمت خواب هاي كوتاه


ويژه اي براي مرمت خواب هاي كوتاه



متن كامل گفتگو به دليل كمبود فضاي صفحه در اين شماره به چاپ نرسيده اما به زودي انتشار خواهد يافت در متن كامل بيشتر سوالات در حوزه شعر زبان طرح شده است و درباره نسبت شعر زبان با تئوري هاي دكتر براهني



http://www.maghrebonline.ir/roz/911209.pdf 




 نگاهي به گزارش ناگزيري -  سروده ي شمس آقاجاني

 عليرضاعباسي

روزنامه اعتماد، شماره 2619 به تاريخ 29/11/91، صفحه 11 (ادبيات ايران 

 

 

براي حرف زدن درباره "گزارش ناگزيري" دومين مجموعه شعر شمس آقاجاني ،شايد لازم باشد گاهي از زاويه ديد يك سليقه خصوصي به شعرها نگاه كرد يعني همانطوركه گاهي شاعر اين مجموعه به كلمات نگاه مي كند و نظام جانشيني اش را برهمان اساس پايه ريزي كرده است . منظورم از اشاره به سليقه خصوصي ، قرار دادن معيار و پيش انگاره اي مشخص و ارزش باور در برابر شعرها نيست كه بخواهد در تقابل با وجه ديگري با عنوان سليقه عمومي ( در مقام نازل ) قرار گيرد . چرا كه  اساسا چيزي به نام سليقه عمومي در مواجه با شعر ، قابل شناسايي نيست مگر اينكه از رويارويي با هنجارها و غير هنجارها و يا عادت هاي مالوف و غير مالوف حرف زده باشيم . نكته اساسي و فراموش شده اين است كه امكان تربيت سليقه هنري در شكل عمومي با وجود كاركرد رسانه ها كه مدام در حال ايفاي نقشي فروكاهنده در برابر مخاطب اند ، وجود ندارد .

اما منظور از انتخاب زاويه ديد يك سليقه خصوصي در مجموعه گزارش ناگزيري ،  

در نظر داشتن امكاناتي است كه در شعرهاي اين مجموعه وضعيتي خصوصي پيدا كرده اند . امكاناتي كه در بيان كلي ، مقاطعي از زبان مجموعه را شامل مي شوند .

( لازم است كه تفاوت فاحش بين خصوصي شدن با فردي شدن زبان مورد توجه قرار گيرد) يكي از شكل هايي كه زبان در شعر توسط آن به ورطه خصوصي شدن مي افتد آن است كه عليرغم برخورداري و بهره گيري از فرم طبيعي نوشتار ، امكانات معنايي در آن به هم مي ريزد بي آنكه به زايش معنايي ديگري رسيده باشد . به عبارتي تفاوت نظام جانشيني شاعر با نظام بياني متعارف تا آنجا پيش مي رود كه همه امكانات معنايي در نظام جانشيني جديد تحت الشعاع اين تفاوت قرار گرفته و گاه از ميان برداشته مي شود . به اين سطر از مجموعه كه مي تواند ارجاعي درون هم متني باشد ، توجه كنيد (چون كه چشم هاي اصولي به وزوز عادت نمي كنند). در چنين وضعيتي مولف با ايجاد تغيير در بيان معمول ، قصد آفرينش معنايي ديگر دارد اما وضعيت آنقدر خصوصي شده كه زبان ، بيشتر از ايجاد معنا دچار اختلال معنايي گرديده و شايد فقط در ذهن مولفش قاعده اي معنايي را دنبال مي كند . اين شكل از اختلال ، با شكلي كه هنگام برهم ريختن قواعد نحوي ، معنا را دچار اختلال مي گرداند متفاوت است .

وقتي زبان با تكيه بر شكل هاي بياني ، داعيه حمل همه امكانات زيباشناختي را دارد معمولا به يك قابليت مجرد تن مي دهد و به طور گريز ناپذيري دچار افراط در بياني ديگرگونه مي شود. يعني زبان شعر هر نظام جانشيني ديگري كه شكل متفاوت تري نسبت به شكل معمول دارد را بدون توجه به تاثيرات مخربش بر معنا مي پذيرد . كمترين آسيبي كه هنگام افراط در توجه به تفاوت هاي بياني ممكن است ايجاد شود  منعي است كه بطور غريزي در عملكردِ جامع ساير امكانات زبان به وجود مي آيد .

به اين سطرها توجه كنيد :

قشري بود / نفوذي كردم به اقشار مختلفش

گرچه اين نتايج شرم آور است / نسبت به تكنولوژي عقده هايم خالي است

كنارش نشسته ام / و از كناره هايش چيزي/ مي گيرد قوس مي شود كمان

به اين سطرها نيز توجه كنيد :

تو آنقدر شلوغي كه در لوبيا قند دانه دانه مي كني

در بند قورباغه فراموش كردم

رفتاركردي ات چه ديدني ست

بازهم تويي كه اقدامم كرده اي

از اين دست سطرها در مجموعه وجود دارد  اما شاعر براي نشان دادن 

وجه تفاوت زباني اش تكيه اي دائمي بر آنها ندارد . آنچه بيشتر محسوس است شكلي ست كه معمولا در بندهاي پيوسته و طولاني ، رخ داده است . در چنين بندهايي ، با فرم متعادلي در نوشتار روبه روييم اما معمولا تعادل وضعيت هاي معنايي برهم مي ريزد كه گاهي زايش معنايي ديگري را منجر مي شود و گاهي دچار بن بست معنايي و اختلال آن مي گردد .

مي توان زبان فردي شده شمس آقاجاني را هنگامي شاهد بود كه زايش ديگري از معناي مرسوم در بيانش رخ مي دهد .

مانند نمونه هاي زير

خلاصه داشتي كارهاي آبي مي كردي/ و قهوه اي روي صورتت پر بود / من داشتم انسان شناس بزرگي مي شدم

يا مثل يك ماهي كه ماهيتش عوض شده/ ساكن بودم و تو از من عبور مي كردي

به تصويب چشم هاي تو رسيدنم اتفاقي بود

در احتياجمان به ليلا كه هيچ شكي نيست / اسمش را مي گذاريم ليلاي واسطه يا نه موثر  نه  ليلاي واسطه

در مقايسه با اين نمونه ها كه در آنها تكيه عوامل زيباشناخت يا بر سطحي ترين رفتار زباني قرار گرفته و يا بر تحميل انگاره اي خصوصي بر زبان :

جاودانه اگر شدي ،من مقصرم / واگر نشدي هم ،من مقصرم / چون كه قصر نداريم / وهرشب قِسِر دررفته ام.

اين چه حركتي بود/همين كه در خمشي چنين تماشايي/معني از منحني تراشيدي/آن شب كه زبان مان طول كشيد

رها كن مرا / در اين انحناي خصوصي / رهاي تو از رحم من بهتر است

بيان در شكل هاي فردي شده ، از تخيل شاعرانه استفاده محسوس و قابل توجهي كرده و در اشكال خصوصي ، تخيل نتوانسته عملكرد شاعرانه زبان را افزايش دهد بلكه آنرا در اختلال معنايي گرفتار كرده است.

شمس آقاجاني در شعر بلند اين مجموعه عليرغم آنكه تمركزهاي معنايي عامدانه و آگاهانه اي دارد تا محوري كانوني در اثرش وجود داشته باشد اما به نظر مي رسد براي ادامه دادن و بلند تر شدن شعرش ، درگير پرش هاي ذهني مدامي شده كه نيروي دروني و انسجام آن را تحت الشعاع قرار داده است . پراكنده گويي هايي را در جاهايي از اين شعربلند شاهديم كه در جاهاي ديگري از آن تنها بواسطه واژه اي يا ذهنيت كمرنگي مي توان حس كرد به اثر مربوط شده اند .

اما در شعرهاي بخش دوم وضعيت به گونه اي ديگر است ، انسجام و استحكام ساختار ذهني درشعرها قابل رديابي هستند . زبان فردي شده را در شعرهاي بخش دوم بيشتر مي توان يافت از آن جهت كه تخيل ، كاركرد موثري در افزايش عملكرد شاعرانه زبان ايفا كرده و عليرغم اينكه بيان را از وضعيت ِمعمول معنايي اش خارج مي كند آن را دچار اختلال در زايش ِمعنايي ديگر نمي سازد .

شكل زباني موجود در گزارش ناگزيري شكل تجربي ديگري از زبان است كه هنگام فردي شدن ، امكانات بياني ديگري را پيشنهاد مي دهد . اما آسيب متوجه اين مجموعه هم در همين وجه تجربي خود را نشان داده و آن مقاطعي ست كه افراط در خروج از شكل معمول ، وضعيتي خصوصي را جايگزين شكلي فردي نموده است .




گنجشك يخ زده

فكر مي كرد سفيدي ِ بوم

برفي ست كه مي بارد



http://farheekhtegan.ir/content/view/60013/40/   






خيابان ها اگر

دست به دست هم مي دادند

مي شد زمين را با سنجاق

از پرچمي سفيد آويزان كرد

و لباس همه ي سربازها را

شبيه پيراهن درختان

يك رنگ دوخت

 

مي شد نارنجك ها را رنگي 

روي يخچال چيد

و گلوله ها را با نخي تزئيني

به بند كشيد

كشتي هاي جنگي توقف مي كردند

ميان درياچه اي وسط پارك

 

پرچمي سفيد

اگر برف مي شد

تا روي نقشه ها بنشيند

پوتين ها

از هر ميداني رد مي شدند

صداي زمين را در نمي آوردند




مرمت خواب هاي كوتاه رونمايي شد

  http://isna.ir/fa/news/91102716480







درخت خرما لو

میان قاب عکس کهنه

بچه گی ، هنوز پشت دیوار کوتاه

پنهان است

 

دیوارها قد می کشند

به هر بهانه ای

آدم ها دست هاشان

دیوار به دیوار از هم دور می شود

 

از هم دور که می شویم

چه فرقی می کند

کدام شکست خورده باشیم

 

پیراهن قدیمی را تن می کنم

زیبایی ات

پشت همه ی درخت های خرمالو

جا مانده است



http://goye.blogfa.com/9109.aspx





گفتگو با سايت گفتگونيوز

 http://www.goftogoonews.com/Pages/News-666.aspx

    

 گفتگو با روزنامه ي قانون

 http://www.ghanoondaily.ir/?News_Id=2574

 

ارقام شکل دیگر صفرند

نگاهی به مجموعه شعر "مرمت خواب های کوتاه"  اثر علیرضا عباسی

محسن جعفري راد– مندرج در روزنامه ي اعتماد 28/9/91

چطور می شود با دقت به منش چند گانه کلمات به منش نا متعین و چند معنای متن دست یافت؟ چطور می توان در بستر یک روایت روزمره،همزمان روایت شخصی  و روایت اجتماعی مبتنی بر شی انگاری داشت؟ چطور می توان برای وسعت دادن به قلمرو های زبانی یک متن،از امکانات بیانی  دیگر هنرها همچون سینما و نقاشی استفاده کرد ؟ چطور می توان در تقابل ملال زیستن و رنج وجود به عنوان مهمترین موتیف های معنایی و محتوایی کتاب،به تقابل تصاویر تخت و خنثی با تصاویر پر پرسپکتیو و عمیق رسید و از ترکیب این دو به فرم های خطی و خطی – حلقوی دست یافت؟ با خوانش چند نوع از شعر های کتاب " مرمت خواب های کوتاه " شاید امکان پاسخ چنین سوالهایی قابل شناسایی باشد.

در بعضی از شعر های کتاب،راوی به نگاه انسانی و ضد جنگ اشاره می کند،بدون آنکه از کهن الگوهای مرسوم استفاده کرده باشد و یا حتی نزدیک شدن به  پارامتر های جهانی شعر بدون استفاده کلیشه ای از مکان ها،تاریخ ها،مناسبت ها و اسامی خاص.به جزئیات شعر شماره یک دقت کنید :

خیابان ها اگر

دست به دست هم می دادند

می شد زمین را با سنجاق

از پرچمی سفید آویزان کرد

و لباس همه سرباز ها را

...

پرچمی سفید اگر برف می شد

تا روی نقشه ها بنشیند

پوتین ها از هر میدانی رد می شدند

صدای زمین را در نمی آوردند

 

راوی از آویزان کردن پرچم سفید،سبز دوختن لباس سرباز ها ،و رنگین کردن نارنجکها،به چه موضعی دست می یابد ؟ آیا این یک ایدئولوژی صرف به شمار می رود که  راوی توقع دارد از رنگ های سفید و سبز به معنی صلح و سبزینگی زندگی استفاده کند؟ می توان به تقابل گرمای نارنجک با سرمای یخچال اشاره کرداما مولف برای تببین چنین تقابل هایی چه راهکاری اندییشده است ؟ حذف انسان،در نسبت دادن دست ها ی معترض به خیابانها،حذف خیابانها در نسبت دادن دریاچه به پارک  و حذف زمین و مختصات جفرافیایی در نسبت دادن سکوت به پوتین ها و ابزار جنگ،مولف ابزار جنگ آوری را با باابزار موچود در طبیعت همسان فرض می کند: لباس سربازها را با درخت،کشتی های جنگی را با دریاچه ای وسط پارک و پرچم سفید را با برف و فرم این همسان سازی ها عنصر پیش برنده متن است،آنجا که به جای استفاده از گذاره های جزمی و سلبی،از گذار های شرطی و پیشنهادی استفاده می کند،استفاده از ترکیب " اگر می شد " چند بار در متن تکرار می شود،راوی خیال یک وضعیت بهتر و انسانی را پیشنهاد می دهد  و اینکه  خیال تنها راه زنده ماندن است.

موضعی که مولف برای ترسیم فضاهای انسانی اختیار می کند،در بعضی شعر ها کارکرد رسانه و خبر را به عنوان  ابزار ایدولوگ جنگ به چالش می کشد  و با استفاده هویتمند از واژه هایی نظیر  روزنامه،اخبار،وطن،سرباز و مرز به جای سویه ابژکتیو فضای نبرد به سویه سوبژکتیو که از دل تنهایی ها،اختناق ها،سکوت ها و فاصله ها آفریده می شود توجه دارد و اینگونه آرمان انسان معاصر را جست و جو می کند.

در تعدادی آثار از روابط موجود در یک زندگی روزمره با آشنایی زدایی از جایگاه قراردادی کلمات ، شک و تردید ارتباط انسانی در جهان متناقض معاصر را به تصویر می کشد.

فکر این که یخچال

جایی است برای سرد شدن روابط

نشان می دهد

زمستان از آشپزخانه نفوذ  می کند

خواب دیده ام

نقاشی نیمه کاره ای هستم

که روزی با پرنده ای کامل می شوم

تو

دور شده ای از پنچره کوچک

تنها تنگ ماهی

به کار همیشگی اش مشغول است

ماه پشت میله ها

هر شب می گیرد

 و عطر پیراهن چارخانه

مدت هاست مردد مانده

در جایی برای پیچیدن

سرمای زمستان به سرمای یخچال نسبت داده می شود  و سرمای روابط از ترکیب این دو، راوی خودش را در موقعینی منفعل و ایستا تصور می کند،نقاشی نیمه کاره  شاید به معلق بودن و بلاتکلیف بودن اشاره دارد و خیال اینکه روزی با پرنده ای کامل می شود.در این شعر، از تخیل به عنوان عنصر  الزامی موجود در یک شعر به عنوان  جایگاه درونی در ترسیم  زیر ساخت متن استفاده  می کند مانند  شعر های ضد جنگ،راوی خیال وضعیت بهتر و وسیع تر را دز ذهن می پروراند .تنگ ماهی به عنوان وسیله ای که در یک موقعیت قراردادی تصویر می شود از طرف  راوی  مهمتر از ماهی  به نظر می سرد.برای راوی بستر ها،زمان ها و مکان ها، مهمتر از فاعل ها،مفعول ها و اشیا  هستند.  توجه کنید به نحوه گسترش ایده مرکزی یعنی زوال رابطه انسانی ، از یخچال سرد به آشپزخانه سرد،بوم سرد و میله های سرد و چنین فضای تلخی با تصویر ماه پشت میله ها تشدید می شود.توجه کنید به استفاده هویتمند از زبان در واژه " چارخانه" و نسبت دادن شک و تردید از فضای فاقد انسان و ماهی به

پیرا هنی مردد با چهرخانه های معلق میان پیچیدن، و نوع پایان بندی که مثل بیشتر شعرهای کتاب  به خوانش مجدد و بافتار حلقوی متن ها کمک  می کند .

شاید قسمتی از زندگی

در پارگی چرت آدم ها گم شده

باید برای مرمت خواب های کوتاه

فکری کرد .

 

فضاهای انسان ستیز در موقعیت های روایی و بصری جنگ،وقتی به فضاهای فاقد انسانیت در بطن یک زندگی روزمره ،به هزار توی یک اتاق و انزوایی خودخواسته تعمیم پیدا می کند.توجه کنید به چند شعری که قرص ها و مسکن ها تلاشی موقتی برای رهایی از این انزوا به شمار می آیند.

مسکن دیگری

 در دهان می گذارم

از پشت شیشه عینک

به وطن نگاه می کنم

مایوس کننده است

هیچ چشم اندازی

از پشت شیشه ها زیبا نیست

جنگل با هر درختی که می میرد

لاغر تر می شود

و انسان با هر قرص

تنها تر

عینک به مثابه بهتر دیدن و جزئی دیدن واقعیت و مسکن به مثابه کم کردن تلخی واقعیت در تقابل با فضای شیشه ها به توهم مشاهده،توهم روایت و هذیان روایت منجر می شوند.و پرتاب تصاویر تداعی کننده، از دل یک موقعیت فردی در یک اتاق،به جهان یک جنگل.مولف ایجاد پرسش  می کند،ایجاد طرح و چالش به کمک انفصال معنایی کلمات.اگر همین سیر کوچک شدن محیط ذهنی و جغرافیایی انسان را ادامه دهیم راوی در چند شعر، حتی منافذ و روزنه های موجود با جهان پیرامون را می بندد.نظر گاه سینمایی که  در  ابتدای این متن به آن شاره شد حالا قابل شناسایی است. در یک نمای باز ( لانگ شات ) جنگ اتفاق می افتد.گاه ذهنی و حاصل کشمکش راوی با وضعیت موجود و گاه عینی  و  با استفاده از دفرماسیون موجود در ابزار جنگی..نمای متوسط (مدیوم  شات) ترسیم روابط  و شی انگاری در یک اتاق، و نمای نزدیک(کلوزآپ ) پنجره ها،در ها ،فقل ها

و جالب اینکه در چند شعر چنین روایت های سینمایی با میزانسن سینمایی نیز همراه می شود و این می تواند همان منش نا متعین زبان باشد.

سکانس اول :

بیدار می شوند

از طبقات مختلف

به راه می افتند

زن بلند می شود

زن می شود

در پلان های متفاوت

سکانس پایانی :

جامعه واژه های رنگی را نمی شناسد

باد می رود

برگ هایی به باد رفته اند

تاکید مولف به نمایشی بودن فضا، آدم ها به زن تعمیم پیدا می کنند و زن ها به یک زن، و طبقات مختلف به یک خیابان خالی تبدیل می شود .تعمیم انسان به جامعه ، فردیت به تیپ اجتماعی و خاص به عام ،وقتی جامعه مورد نظر راوی ،سیاه و سفید و تکرای است ،حتی از این همانی واژها با تصاویر رنگی کاری بر نمی آید.

حال ببینیم چنین خلاء های معنایی مورد نظر مولف در روایت های عاشقانه و تخاطبی چه وضعیتی به خود می گیرد.یکی از مهمترین وجوه مستقل عباسی در استفاده از پتانسل زبانی واژه هاست.

نسیمی که هرشب

موهایت را روی پیشانی

جابه جا می کند

باد سراسیمه ای است

که از دست های من گذشته

مرزها

 فقط لب های مان را

از هم دور کرده اند

 آیا جای نسیم و باد جابه جا شده است؟ راوی نسیم نوازشگر موهای معشوق را حاصل باد سراسیمه ای می داند که از دستانش گذشته است .آیا باد با وحشی گری و میل به ویرانی،می تواند به نسیمی خوشایند بدل شود؟ اگر می شد این شعر را این طور خواند: باد سراسیمه ای که هرشب موهایت را روی پیشانی جا به جا می کند / نسیمی است که از دست های من گذشته. اگر این خوانش صورت بگیرد فرم گسست معنایی در راستای محتوای مورد نظر متن یعنی فاصله و تردید حاصل نمی شود.کلمه " جا به جا"  فراتر از معنایی ابتدایی خود به فرم کمک می کندو .به جای فعل " نوازش می کند" ،استفاده شده است .یعنی خود راوی در شک و تردید به سر می برد که آیا ارمغان او برای معشوق خوشایند هست یا نه،  و در ادامه با استفاده از واژه مرز، به چند معنایی مورد نظر دست پیدا می کند.دو انسان در دو وطن فرضی با جفرافیای دور از هم، که نسیم و باد در هر کدام از این وطن ها، از لحاطظ کاربردی ممکن است جابه جا شود! 

گاه مولف به فضاهای سورئال و مالیخولیایی دست پیدا می کند:

قطار

به سرعت دور می شود

ریل ها می دانند

مردی که در کوپه آخر نشسته

در ایستگاه جا مانده است

تصور ریل ها،به تصور قطار از سرعت بستگی داردو موقعیت ریل ها به موقعیت قطار،استفاده معنا زا از مصدر دور شدن، یعنی روایت از جانب کسی است که از قطار دور می شود؟  توجه کنید که چطور یک فعل می تواند به یک زوایه دید بدل شود. شاید کسی که در ایستگاه شاهد دور شدن قطار است خودش را جای ریل ها تصور می کند،اشاره به کوپه آخر ،ترسیم درست سرعت و دور شدن و موقعیت احتمالی یک نفر در کوپه آخر . کوپه آخر،آخرین نظرگاه یک انسان موجود در قطار به طبیعت پیرامون و همزمان آخرین نظرگاه یک انسان ناظر به قطار از ایستگاه است.

یکی از  راهکار های عباسی در برخورد با زبانیت متن،استفاده از عنصر  تشبیه به گونه ای است که ادات تشبیه یا وجه شبه در راستای سفید نویسی و ابهام معنایی هذف می شود و این از لحاظ زیبایی شناسی بهترین شکل تشبیه به شمار می رود.

ماهی کوچک

میان رودخانه ای

در چشم زن

از قلاب آویزان بود

مرد

همچنان دست تکان می داد

چشم زن به یک رودخانه تشبیه می شود.مردمک چشم زن به یک ماهی، و نظر بازی دو نفر به مثابه قلابی که گیر می کندو استفاده دوگانه از مصدر تکان دادن، آزادی مطلوب در تاویل پذیری را به مخاطب می دهد.دست تکان دادن به منظور خداحافظی، دست تکان دادن به منظور آشنایی و یادآوری، دست تکان دادن به منظور شادی یا شکست یک صیاد در رسیدن به صید، اینکه چطور یک تشبیه می تواند به رابطه مندی اجزای  درونی یک شعر کمک کند   به راحتی در برخی از متن های کتاب قابل دریافت است.

 و شعرشماره 62  که می تواند از بهترین شعر های کتاب باشد چرا که در برگیرنده همه مواضع مولف چه در روایت های فردی و چه در روایت های اجتماعی باشد.

گنجشک یخ زده

فکر می کرد

سفیدی بوم

برفی است که می بارد

رابطه یخ زدگی با برف،رابطه رنگ سفید بوم با سفیدی برف،تقابل انجماد و ایستایی با حرکت و تفکر،پرنده مورد نظر راوی از لحاط زمانی و مکانی در چه موقعیتی است؟ گنجشک ناظر به بوم است یا نقشی است که روی بوم کشیده شده است و راوی ساکن بودن بوم را به یخ زدگی نسبت داده است و از همه مهمتر، شاید تقابل واقعیت و رویا مد نظر باشد یعنی این همانی موقعیت آزاد و پرواز یک پرنده با موقعیت یخ زدگی کنونی ،پرنده انقدر دچار  از خود بیگانگی است که هر سفیدی مورد نظر پیرامونش را به تهدید طبیعت یعنی باریدن برف نسبت می دهد.اما چرا چنین شعر کوتاهی خاصیت برداشت های مختلف می تواند داشته باشد؟ اول اینکه روایت ،غیر خطی است ،یعنی یک ناظر بیرونی به عنوان راوی سوم شخص قرار است روایتش را به وسیله مصدر "فکر کردن " با روایت یک گنجشک همزمان کند و نوع زاویه دید گنجشک به بوم می تواند بیانگر نوع زاویه دید راوی به متن باشد.دوم اینکه نسبت دادن حرکت و گرما به یک موجود ساکن و سرد ،  خود به خود منجر به خیالپردازی مخاطب می شود پس می توان به یک روایت سوم و چشم سوم یعنی مخاطب دست یافت و سوم  و مهمتر از همه نکته ای که می شود برای اکثر شعر ها درنظر گرفت، محدود کردن مرز تخیل و مایوس شدن از یک تخیل خوشایند،پرنده انقدر در فضای سرد گرفتار شده که حتی بوم خالی و ناچیز اطرافش را شبیه برف می بیند. درواقع بوم به مثابه بستر زمانی و مکانی تهی و خالی از هر آفرینشی می تواند به یک روایت چهارم نزدیک شود.که تنهایی راوی،به تنهایی گنجشک،به تنهایی بوم،به تنهایی متن و به تنهایی مخاطب ختم می شود..به زعم نگارنده چنین بافت معنازایی مهمترین برگ برنده عمر شاعری علیرضا عباسی است که ثابت می کند در صورت دقت به عناصر زبان و قداست زبان،می توان  امکان آزادی تاویل در رسیدن به معنای مرکزی مورد نظر متن را برای مخاطب فراهم کرد.حال می توان در یک نگاه و تببین کلی و با توجه به جزئیاتی که اشاره شد به دلایل اثر گذاری اشعار اشاره کرد:

1- توجه به حروف ربط و عطف که علاوه بر شکست دستوی زبان متن، ابهام معنایی ایجاد می کند. جهان انعکاس ها و بازیابی ها.

2- توجه به افعال التزامی و استمراری که گاه با اجزاء  لازم خوش یعنی شاید،اما و اگر و گاه بدون اینها می آیند.توجه کنید استفاده از چنین افعال و اجزایش وقتی موثر می شود که در یابیم چطور زبان یک متن می تواند  هر دال را  به دال دیگری ارجاع  دهد و معنا  را همواره به تعویق و تاخیر بیندازد.

3- خودداری آگاهانه مولف از منطق مبتنی بر تعلیق آغازین و ضربه آخر و گره گشای متن، و به جای این قواعد کلیشه ای،استفاده از پرتاب تصاویر تداعی کننده و دگردیسی محتوایی و فرمی متن به ابتدای خودش و اینکه چطور می شود با همذات پنداری مخاطب ، شعر های اجتماعی، از گفتمان یک بعدی جامعه گرایی فاصله می گیرند.

4- توجه مولف به سفید نویسی متن بدون استفاده کلیشه ای از علائم نگارشی یا نقطه چین ها، که به طور منحصر به فردی جز چند سطر ناچیز، در اغلب شعر های کتاب از هرگونه تمهیدات شعر نوشتاری و دیداری پرهیز می کند تا خود کلمات به سفید خوانی مخاطب کمک کنند.

5- توجه مولف به مفهوم بیهوده انگاری و فاصله هویتمند این مفهوم با نگاتیویسم (منفی گرایی ) تحمیلی  از طرف اجتماع پیرامون یا موناشیسم (انزوا گرایی ) حاصل از عدم درک روابط میان آدمها .فضاهایی که به زعم نگارنده  تداعی گر داستان " نفس" اثر ساموئل بکت  هستند که مدت زمانش 30 ثانیه است ،نه شخصیت دارد و نه گفت و گو، توجه کنید به شعر شماره  7  که چطور  بدون آنکه کلام در ورطه شعار گرفتار شود یا مانیفست صادر کند یک شعر سیاسی کامل به حساب می آید :

پنجره را ببند

در را قفل کن

کنج اتاقمان

جای دنجی برای آزادی است

 

6- و مهمترین نقطه قوت کتاب : عباسی با نگاه جست وگرش گاه با دوربین سینمایی و گاه با قلم موی نقاشی در بطن واقعه حاضر می شود  و زمان و مکان را خارج از بیان حرفی،تاثرات کلامی و  یا هرگونه نگاه سمبلیک،ثبت می کند تا تصاویر با خود ارجاعی کامل به استقلال معنایی متن ها کمک کنند .اینکه به قول لیوتار هر روایتی از یک فرا روایتی پیروی می کند و باید این فرارروایت ،شالوده شکنی شود و از بین برود.

البته  چند شعر ضعیف هم در کتاب یافت می شود که قرار گرفتن آنها لابه لای اشعار تاثیر گذار  را می توان ناشی از دغدغه های شخصی و دلی مولف دانست. شعر هایی که در کارنامه شاعری ، فواصلی را پر می کنند و مولف چاپ کردن آنها را شاید به مثابه دوری گزیدن از ساختمان کهنه و کلیشه ای  موجود در آنها و به منظور طی کردن  یک دوره از عمر شاعری خود انتخاب کرده است.شعر هایی با تصاویر تک بعدی و روایتی تکراری که انگار تجربه آزمون و خطا و سیاه مشقهای مولف در رسیدن به یک امضای شخصی و زبان مستقل باشد .به هر حال در شرایطی که اکثر شاعران و نویسندگان در یک فرسایش و ریزش دسته جمعی  به جای میل تجربه گرایی به اختراع و ابداع عناوین من درآوردی و بلاهت واری  مثل شعر فرا نو؛ حاد بیانگر؛، غزل پست مدرن ،شعر خواندیدنی و ...دست می زنند و امکانات معنایی مورد نظر یک شعر را در فرامتن کتاب های خود همچون تعریف و تعارف فاقد تفکر و اثر گذاری با میرزا بنویس ها ی رسانه ها  جست و جو می کنند ،وجود چندین شعر تاثیر گذار در کتاب مرمت خوابهای کوتاه را می توان ناشی از ارتباط تحلیلی عباسی با نقد و خوانش مخاطبین و میل به تجربه گرایی و فضاهای مبتنی بر کشف و شهود دانست.می توان به راحتی امضای شخصی او را در اغلب متن ها پیدا کرد بدون آنکه احتیاج به ارجاعات فرامتنی و توضیحات پاورقی گونه و رسانه ای مولف و ژست های روشنفکر مابانه  باشد و  با ارائه پیشنهاد لذت چویی دیگر گون در خوانش شعر و متن ،به سهم خودش می تواند به تربیت مخاطب شعور مند و حرفه ای ادبیات و هنر کمک کند.




پنجره را ببند 

در را قفل كن

كنج اتاقمان 

جاي دنجي براي آزادي ست 


مرمت خواب هاي  كوتاه منتشر شد :

تهيه ي اين كتاب از فروشگاه نشر چشمه در تهران و ساير فروشگاه هاي كتاب در تهران و شهرستان ها امكان پذير مي باشد 


درباره مجموعه شعر سردخانه

                                       درباره ي مجموعه شعر سردخانه

                                     سروده ی علی کاکاوند- نگاه 1391

                                                                                                                                                                           علیرضا عباسی

                                                                      مندرج در روزنامه اعتماد

اگر هنوز ضرورتی انسان کنونی را میان انبوه روزمرگی ها به خواندن شعر ترغیب کند آنگاه می توان پرسید توقع او در موقعیت خاص فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی که در آن قرار دارد ،  از شعر چیست ؟ آیا خواننده شعر به دنبال چیزی یا کسی می گردد که در جهان خودش امکان یافتنش را نمی یابد ؟ در پی التیام ست ؟ یا اینکه لذت ، هدف غایی اوست ؟

تلاش برای یافتن پاسخی برای این پرسش ها اگر به هیچ دردی نخورد لااقل روشن کننده واقعیت هایی خواهد بود که در عین وضوح به فراموشی سپرده شده  و در میان حرف های پرطمطراق رنگ باخته اند .

پیداست که گمان های بالا و هر گمان دیگری می تواند دلیل خوانده شده شدن شعر باشد همانطور که شاعران بی آنکه بتوانند به زبان بیاورند دلایل زيادي برای نوشتن شعر دارند . اما آنچه ضرورت خوانده شدن شعر را در موقعیت های فرهنگی و دوره های تاریخی کمرنگ می کند ، ریشه در مسائل روان شناختی دارد و باید در نوع رابطه مولف و خواننده واکاوی شود . این به معنای کنار گذاشتن ریشه های جامعه شناختی موضوع نیست اما وضعیت فعلی اهمیت روان کاوی این رابطه را افزایش داده است .

به زعم من گسترش بی اعتمادی در رابطه شعر و خواننده علاوه بر متاثر بودن از تحمیل ساختار سیاسی جامعه به طور قابل توجهی از غریبه گی جهان آنها تاثیر گرفته است . این ربطی به زبان شعر نخواهد داشت چراکه این خانه وجود به هر حال خود در پی ساختن جهانی برای درک شدن است و درشعر به عنوان قوه نطق اجتماعی نقشی انتقالی برای گسترش رابطه خواهد داشت  .

خاستگاه متن هایی که منشی دلالت گر را به خصوص در زمینه مختصات عینی شعر مانند زبان و فرم و ساختار دنبال می کنند ، بخشی از ناآگاهی سرکوفته است (به عقیده فروید رفتارهای بخش ناآگاه سرکوفته سخت دلالت گرند) که طی سال های اخیر و  از طریق برابر نهاد قرار دادن گرایش های شعری واعتراض به مختصات عینی آثار در حال ترویج است . غالب این متن ها که جایی را هم در مطبوعات اشغال می کنند با تکیه بر واژگان و سطرهایی که از متون ترجمه به عاریت می گیرند  در شکلی مغایر با محتوایشان ظاهر شده و اینگونه خود را محق به انکار واقعیت ها دانسته و به تعیین تکلیف رو آورده اند. در حالی که چنین رفتارهایی علیرغم ادعایی که در زمینه نقد ادبی دارند اساس نقد را زیر سوال برده و کارایی آن در برابر آثار ادبی را به متونی دلالت گر کاهش می دهند .

درباره مجموعه شعر سردخانه آنچه که علاوه بر قابلیت ایجاد پرسشگری در محتوا ، اهمیت بیشتری برای گفتن دارد استقلال قابل توجهی است که در زبان سروده ها به چشم می خورد . منظورم از استقلال ، اشاره به فرد شدگی زبان در این مجموعه است .

نمی توان انکار کرد که جامعه ادبی ما طی سال های اخیر شاهد نوشته شدن و عرضه آثاری بوده و هست که به دلیل معطوف شدن بر وضوح کلامی دچار شباهت هایی ناگزیر شده اند اما جستجو برای یافتن علت این عارضه نشان گر واقعیت هایی خواهد بود که خیلی هم غریب و ناشناخته نیستند . عمده علت شباهت ها را باید در نقص ژرف ساختار چنین سروده هایی ردیابی کرد .

اتفاقا چیزی که نوشتن شعر با کلامی شفاف و زبانی ساده را دشوار می کند ،  نیاز آن به ژرف ساختار و درونمایه ای است که شاید قابلیت شفاف شدن را داشته باشد اما نمی توان ساده اش کرد . این مربوط به پیچیدگی خاصی ست که حتی در میان نظم طبیعی و روابط ساده اجتماعی وجود دارد .

تعیین پیش قرارداد هایی مانند اینکه ساده نوشتن خوب است و دشوار نوشتن بد و یا بالعکس ، رفتاری ست ارتجاعی و لاجرم مروج جزم اندیشی در حوزه زیباشناسی می باشد .

پانسیل ابتذال همیشه در سطوح اولیه که مهم ترین آن قوه نطق شخصی یا همان کلام است وجود دارد و دامنه اش می تواند به قوه نطق اجتماعی یا زبان که لایه لایه است و پیوندی گریز ناپذیر با کلام دارد ، کشیده شود . این ابتذال بطور چشمگیری معلول ذهنیت اثر خواهد بود .

زبان در سروده های این مجموعه هرچقدر به سادگی نزدیک تر می شود از زبان معمول فاصله گرفته و عملکرد شاعرانه در همین مقاطع افزایش می یابد . حضور المان طنز در شفافیت کلامی شعرها بر قابلیت انتقادی آنها افزوده است .

( ما مفتخریم که شهروندان وظیفه شناسی هستیم / و پشت خط چراغ ها البته که می ایستیم ...)

(من به گوساله ای فکر می کنم / که وقتی بزرگ شد گاو نشود.)

جهانی که در بیشتر شعرها ساخته می شود گاهی از طریق رابطه استعاری و گاهی از طریق نشانه ها بصورت ارجاعی با جهان واقعی در ارتباط است و دغدغه های قابل توجهی می توان در آنها یافت. دغدغه های موجود در بیشتر شعرها از حدود شخصی شاعر فراتر رفته و شمول بیشتری در زندگی اجتماعی پیدا می کنند تا آنجا که می توان حضور نسبتی از آگاهی جمعی را در بخشی از سروده های این مجموعه شاهد بود. بیان آگاهی جمعی بر مبنای تعریفی که گلدمن ارائه می دهد : یک رفتار یا یک اثر ، فقط تا آنجا بیان آگاهی جمعی است که ساختار بیان شده در اثر ، نه ویژه نویسنده بلکه ساختار مشترک اعضای اجتماعی باشد .  این خصیصه در شعرهای دفتر اول بیشتر مشهود است از آن جهت که در شعرهای دفتر دوم وجود میل توصیفی، باعث سلطه نسبی تخیل شده و به همین مناسبت توجه به عینیت که زمینه ساز بخشی از میل ساختار اجتماعی می باشد ، کمرنگ شده است .

بین کارکرد تخیل شاعر در سرودهای دفتر اول و دوم این مجموعه تفاوت هایی وجود دارد که البته از تفاوت ذهنیت آثار در آنها ناشی می شود. با این حال ویژگی کلام در شعرهای هر دو دفتر یکسان و غیر توضیحی است .

مختصات زبان اعم از تمایل مادی و یا میل استعاری به مناسبت تغییر ساختارها در آثار تغییر می کند و جنس واژگان نیز به همین مناسبت . اما آنچه ما را با زبانی یکپارچه در کل مجموعه روبرو می سازد همان یکپارچکی و ثبات کلامی است که اشاره شد .

به ویژگی های مشترک کلام( شیوه بیان) و از طرفی تغییرات زبان(مناسب ساختار با جنس واژگان ، میل مادی و عاطفی ) در دو نمونه زیر که یکی از دفتر اول و دیگری از دفتر دوم انتخاب شده اند توجه کنید

دهکده ی جهانی مزخرف همین است : / تو گوشه ی دیواری رادیو را به گوشت چسبانده ای/تا صدای اخبارش را میان بمباران بهتر بشنوی/ او روی کاناپه لم می دهد/ کانال ها را عوض می کند/تا ببیند در کشور تو چه خبر است.(ص12)

آزادی نیست/خوب نباشد/ماکه نمی توانیم صد سال دیگر صبر کنیم / و وقتی از ما می پرسند : تا حالا عاشق شدی/کلی بگردیم تا کلمه ای پیدا شود / ما به چه دردی می خوریم / اگر نتوانیم کلمه ای را بسازیم / که درست مزه ی لب هایمان را بدهد .



درباره شعر سهراب سپهري

                                                    درباره شعرسهراب سپهری

                                         عملکرد غیر فرسایشی  در تجربه های جدید

                                                                                                      علیرضا عباسی

                                                                                      منبع : ماهنامه تجربه ارديبهشت 91

واقعیت این است که شعر سهراب سپهری بدلایلی منحصر بفرد ، جایگاه ویژه ای را در تاریخ ادبیات ایران به خود اختصاص داده است . بخشی از این دلایل بصورت تیتروار عبارتند از این که سپهری در دوره خودش شاعری نوپرداز بوده . شعرهایش از ترکیب های منحصر بفردی برخوردار است . تشخیصی نو در آنها وجود دارد . ظرفیت رنگها در شعر او افزایش یافته . طبیعت گرایی مخصوص خودش را دارد .

در عین نوگرایی و توجه به ظرفیت ها ی جدید و مصادیق نو، رگه های سبک های هندی ، خراسانی و عراقی در آثارش قابل ردیابی است اما با این حال او سبک متعلق به خودش را دارد .

اسطوره و نماد کارکردی موثر در سروده هایش دارند اما عرفان قابل درك از آثار وي عرفاني متعلق به خود اوست و بسیاری خصوصیات دیگر از این دست که همه مهمند و می توانند دلیلی برای اهمیت آثار سپهری و پیشنهادات زیباشناسانه او در روند شعر معاصر ایران باشند .

با همه اینها ، امکان تامل بیشتر و طرح این سوال همچنان وجود دارد که آیا همین دلایل برجسته که استقلال او را هم از نظر نوشتاری رقم زده اند، می توانند تمام حرف ها در باره آثارش باشند؟

پاسخ این سوال منفی است چرا که همه خصیصه های مهمی که به آنها اشاره شد  تنها مبین بخشی از واقعیتی است که درباره آثار ادبی می توان نوشت . در چنین پرداخت های روبنایی ، معمولا حلقه هایی مفقود می ماند که بیشتر به رابطه ساختار اجتماعی و درونمایه آثار ادبی مربوط می شوند .

عنوان این مطلب به منزله ایجاد الزامی برای صراحت واقعیت های اجتماعی در شعر نیست . اما از آنجا که زیست جهان هر شاعر از روابط و ساختار اجتماعی جدایی ناپذیر است ، می بایست بازخورد جهان متن و مواضع اندیشه موجود در سروده ها نسبت به جریان اجتماعی و عینیت های ملموس و منفک از مفاهیم مورد تحلیل قرار گیرد . حضور متعادل عوامل زیباشناختی و یا هیجانات عاطفی در شعر نمی تواند مانعی برای حضور مواضع محتوایی در زبان باشد همانطور که تلاش محتوایی سروده ها نفی کننده حضورعوامل زیباشاسانه  نیستند . همین امر بطور چشمگیری موقعیت پذیری را از اندیشه اجتماعی در شعر تفکیک می کند .

حرف من در اینجا اشاره به فرم اجتماعی زبان نیست بلکه منظوربازتابی از وضعیت روابط اجتماعی در زبان می باشد .

همچنانکه مفاهیم همواره زمینه  پرسشگری  را بوجود آورده اند ، مقتضیات اجتماعی هم اینگونه اند و درخواست های اجتماعی از هنر در همه دوره ها وجود داشته و خواهد داشت که بصورت سفارش هایی به ذهن هنرمند داده می شود اما شاید توجه انسان به تحقق آرزوهایش ، مانعی برای تدبیر او نسبت به واقعیت های متناض پیرامونش گردیده است .

بررسی آثار سپهری از دید محتوا ، گویای واقعیت هایی است که معمولا در پرده برداشت های عاطفی از سروده های او پنهان می ماند .

سپهری هنگامی که می نویسد (یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد) در واقع با ایجاد طنز ، تمایل خودش را برای به چالش کشیدن قراردادهای پیرامونش نشان می دهد و در بسیاری از فرازهای شاعرانه میان آثارش علاوه بر مفاهیم ، تلاش می کند واقعیت ها را هم به چالش بکشد .

( من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن / من ندیدم بیدی ، سایه اش را بفروشد به زمین )

چنین وضعیتی در سروده های سپهری مقطعی نیست و از آغاز عمر شاعری تا سروده های پایانی اش می توان آن را در میان میل استعاری و تخیل قابل توجه او جستجو کرد .

( هردم این بانگ برآرم از دل : / وای ، این شب چقدر تاریک است )

(بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم )

(هر درختی به اندازه ی ترس من برگ دارد)

(کی / انسان / مثل آواز ایثار / در کلام فضا کشف خواهد شد ؟)

نشانه های فراوانی در سروده های سپهری حتی میان سرمستی واژگان و تراوش رنگ ها یافت می شود که بر وجود دغدغه های انسانی در منش فکری او دلالت دارند.

اما دید کلان چنین دغدغه هایی ازلی ابدی ست و همچنان که به دوردست نظر دارد بینشی تراژیک را شکل می دهد . وجود چنین بینشی در سهراب سپهری نگاهی را برای او رغم زده که درباره تحقق آرزوها بیشتر از عینیات پیرامونش سخن بگوید . یکی از دلایل عمده این امر بهره گیری وافر سروده های او از تصاویری است که غنای خود را از عنصر خیال گرفته اند .عمومن هم اینگونه است که حضور پررنگ و مفرط تخیل در سروده ها باعث نازک شدن بند واقعیت و عاقبت پاره شدن آن می گردد .

سپهری وقتی در ندای آغاز می گوید : ( من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم ) در واقع این پنجره را بیشتر بسوی مفاهیم گشوده و خود پیش از آن در صدای پای آب ، بر آن صحه گذاشته است : ( کار ما شاید این است / که میان گل نیلوفر و قرن / پی آواز حقیقت بدویم . )

آثار او حتی وقتی از طریق عناصر مادی در مقاطعی به واقعیت نزدیک می شوند بزودی آن را رها کرده و با کنار گذاشتن مادیت زبان به تخیل ویژه خود روی می آورند .

بهترین نمونه های فراز و فرود مکرر ، میان دو شعر بلند صدای پای آب و مسافر قابل جستجو می باشد.

(.../حمله ی لشگر پروانه به برنامه ی دفع آفات / حمله ی دسته ی سنجاقک به صف کارگر لوله کشی / حمله ی هنگ سیاه قلم نی به حروف سربی/... )

(.../ زندگی یافتن سکه ی دهشاهی در جوی خیابان است / زندگی مجذور آینه است /...)

(.../ سپورهای خیابان سرود می خواندند/ و شاعران بزرگ / به برگ های مهاجر نماز می بردند)

همین میل جدا شدن از زبان مادی عامل مهمی برای ورود به نگرشی کلان است . اگرچه سلیقه زیباشناختی حاکم بر شعر ایران در دوره سرایش سپهری کمتر موافق با مادی شدن زبان بوده اما نمونه های موفقی از این دست را می توان در آثار شاعرانی چون فروغ فرخزاد و نصرت رحمانی شاهد بود .

شعر سهراب سپهری به همان دلایلی که ابتدای متن  به آنها اشاره شد قابل اعتناست اما در کنار خصایص روبنایی ، میل به حرکت و استقلال که او را متوجه خود کرده بود دارای اهمیتی ویژه است . وجود چنین میلی در او از طریق آگاهی ممکن به تجربه ای نو در روند شعر ایران منتهی گردید .

مهم این است که عملکرد شعر و زبان سهراب سپهری در بستر شعر ایران و در روند تاریخی آن ، دارای عملکردی فرسایشی نیست که در قالب تجربه ای مستقل بخشی از حرکتش را مختل کرده باشد . برعکس می توان گفت رسیدن شعر معاصر ایران به مرحله کنونی که در آن پرهیز از ترکیب سازی و کلان روایتی و در عوض توجه به نگرش جزیی در امور کلان  در حال تبدیل شدن به امری نهادینه است ، وامدار تجربه های شاعرانی همچون سهراب سپهری است که شعر را از این مراحل عبور داده اند. البته این روند در زمینه رابطه ساختار اجتماعی و بیان ادبی در شعر ایران هنوز در مرحله آزمون و خطا قرار دارد . 



درباره ي اسماعيل شاهرودي


                                                              

                                                           حکمرانی اندیشه 

                                                    درباره اسماعیل شاهرودی

                                                                                         علیرضاعباسی

                                                                           منبع : مجله رودكي- فروردين 91

 

شرح وبسط شخصیت وشرایط زندگی شاعران ، فقط می تواند صورتی از ادای دین نسبت به آنها باشد که منشا اخلاقی دارد و ربطی به ویژگی سروده هایشان پیدا نمی کند . چنین شرح و بسط هایی به همان اندازه که حکایت های اخلاقی می سازند سرنوشت هنری شاعر را به مخاطره انداخته و مختصات قابل بررسی آثارش را مستورنگاه می دارد . 

نوشتن نقد به استناد دقت نظر در آثار شاعران می تواند درک صحیح تر از شعرآنها را ممکن سازد و خواسته شاعر چه می تواند باشد جز اینکه از طریق شعرش فهمیده شود و زوایای ذهنی اش روشن گردد .

درباره شاعران نسل های پیشین مهم تر این است که به دلیل وجود تجربه تاریخی و امکان احاطه بر مختصات فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی پیرامون آنها می توان موقعیت هنری و جایگاه آثارشان را دقیق ترمورد تحلیل قرار داد .

بهترین و شاید معتبرترین معیار برای تعیین جایگاه اجتماعی و هنری شاعران نسل های پیشین علاوه برنظرداشتن به شناختنامه ای که هم نسلان شان  درباره احوال و شرایط زندگی آنها نوشته اند ، در واقع اسنادی است که در قالب آثار از آنها بجا مانده و توانایی انتقال منش فکری و شکوه زیباشناختی را دارند . برای درک از میزان اهمیت شاعران ، تحلیل آثار و شفاف سازی ظرفیت ها و بطور خاص اندیشه موجود در سروده هاشان نسبتا کافی است .

اسماعیل شاهرودی ( آینده ) از آن دست شاعرانی ست که به سبب اتخاد مواضعی متفاوت در آثارش نگاه جامعه ادبی پیرامون را متوجه خود ساخته بود . تفاوت مورد نظر ریشه در نوع نگاه زیباشناسانه ای دارد که مختصات آن را می توان درسروده های وی جستجو کرد.

توجه به شعر شاهرودی در کنار سایرین امکان درک دقیق تری از روند حرکتی شعر معاصر ایجاد می کند و این تنها ایجاب یک ضرورت تاریخی نیست بلکه مختصات ویژه شعر او در وجوه زبان و معنا و تقابل این دو اهمیت بررسی شعر شاهرودی را افزایش می دهد ، مختصاتی که پتانسیل شکل گیری مجدد آن در سروده هایی وجود دارد که از سویی متوجه محور معنایی و ازطرف دیگر درصدد کنار زدن فرم اجتماعی زبان هستند  و اتفاقا پس از شاهرودی به گونه ای دیگر در شعرمعاصرایران تجربه شد.

چاپ شش مجموعه شعر مستقل از سال های 1330 تا 1351 مهر تاییدی بر حضور مداوم اسماعیل شاهرودی در عرصه شعر ایران و چاپ دو کتاب در قالب گزیده و مجموعه اشعاردر سال های 1348 و  1380و نیز آثار و گفتگوی های دیگران درباره او از توجه جامعه ادبی به این شاعر معاصر حکایت دارد . 

جدا از کمیت اشاره شده ، کیفیت آثار شاهرودی به گونه ای است که بررسی تحلیلی آثار وی از طریق معیارهای زیبا شناختی و میزان رابطه با جهان واقعی ، از سویی نمایانگر نقاط قوت و از سوی دیگر نشان دهنده آسیب هایی خواهد بود که به عنوان یک تجربه قابل اعتنا در روند شعر معاصر توجه بیشتری از آنچه که بوده است را طلب می کند .

مواضع زیباشناسانه وی در سروده های آغازین و واپسینش نسبت به هم صورتی دوگانه و متفاوت پیدا کرده که این بواسطه گسترش میل به حرکت ، در وجوه تصویری زبان  و محتوای سروده هایش قابل ردیابی است .

گرایش آغازین شاهرودی به شعر نیما درواقع برآمده ازتوجه وی به اقلیت شدگی به مفهوم فلسفی آن بوده ، چرا که شعر و نظریات نیما در جایگاه یک انقلاب ادبی خود زمینه چنین امری را فراهم آورده بود . شاگردان نخبه تر نیما نیز توانستند ازراهی که او برایشان گشود مسیر مستقل و منحصر بفرد دیگری پیدا کنند که بر جریان جاری عمومی تاثیرگذار باشد .

اهمیت اسماعیل شاهرودی در این زمینه که او نیز در پی یافتن چنین مسیری بوده و در سروده هایش به نوگرایی در مقابل تکرار تجربه توجه داشته ، روشن است وعدم تاثیرگذاری نحوه سرایش  او و آسیب های متوجه شعرش را نمی توان بصورت تجربی و تنها با سطحی نگری رایج درباره آثارش به منزله افسارگسیختگی زبانی توجیه کرد .

شعر شاهرودی اگرچه به دلیل پوسته سخت زبانی اش امکانات رابطه را تحت الشعاع قرار می دهد اما دچار توهم نیست و در پی ایجاد وهم برای پوشش دادن ضعف هایش هم نیست (مسئله ای که در شعر بسیاری از مدعیان آوانگاردیسم مشهود است ) چرا که کانون معنایی سروده ها علیرغم سخت شدن پوسته زبانی ،همواره مد نظر قرار داده شده و این را می توان از نشانه های عینی و صریحی دریافت  که شاهرودی  لابلای  تصاویر نسبتا گنگ سروده هایش قرار می دهد .

او در همه عمر شاعری خود چه زمانی که از پیشنهادات ساختاری نیما پیروی می کرده و چه دوره ای که به یک افق زبانی دیگراندیشیده ، در وجه محتوا شاعری خنثی و بی تفاوت نسبت به مشترکات اجتماعی و مواضع انسانی نیست اگرچه ممکن است مخاطب برای درک این موضوع دربرخی سروده هایش با لایه ای سخت روبروباشد .

با تمام این احوال نمی توان انکار کرد که نقطه آسیب پذیری شعراسماعیل شاهرودی درزبانی است که خود ، آن را غایت و عامل برجسته زیباشناسانه سروده هایش می پنداشته و تلاشش را برای دستیابی به استقلال شاعرانه بر پایه زبانی بنا نهاده که کلام در آن تکیه قابل توجهی به تصویر دارد ، زبانی که مختصات متفاوتش مربوط به تغییرات نحوی و رویه بیان نیست بلکه شیوه غیر معمول موجود در آن با گنگ شدگی بخشی از تصاویر ایجاد شده نسبت مستقیمی دارد .

شاهرودی اگرچه به سبب توجه اش به حفظ اندیشه مداری سروده ها ، بین تصاویر گاه گنگ، نشانه هایی روشن قرار داده و راه را برای درک آنچه خود از معنا نظر دارد باز گذاشته اما گاهی نیز با افراط  در ایجاد چنین تصاویری لااقل مناسبات رابطه و گشایش جهان هنری آثارش را تحت الشعاع قرار داده و از طراوت روح زیباشناسانه موجود در آنها نیز کاسته است . 

البته به نظر نمی رسد که شاهرودی صرفا قصدی برای به تاخیر انداختن مدام معنا داشته زیرا اصرار او به  دادن نشانه های مستقیم حتی زمانی که نگاهش به زبان تا مرز افراط پیش می رود ، قابل دریافت است .

اگرچه شعراسماعیل شاهرودی به هردلیل نتوانست به جایگاه یک شیوه تاثیرگذار سرایش در جریان شعر معاصر برسد اما عواملی که چنین توقعی را بوجود آورده بود نشان می دهند  آثاراو دارای مختصاتی است که همواره به عنوان یک تجربه متفاوت و منحصر بفرد مورد توجه قرار گرفته و روشن است که نمی توان شاهرودی را شاعری غیر حرفه ای و کم اهمیت تلقی کرد. 

این ادعا حتی به دلیل برخورداری شاهرودی از شخصیتی ویژه و یا صرفا به سبب جنون شاعری که در شرح احوال او از سوی هم نسلانش بیشتر از آن یاد شده ، نیست چراکه اینها به واقع دلایل جزیی تری هستند که دردسته بندی های اخلاقی قراردارند تا شناخت هنری .   

مسئله نسبتا محسوسی که در روند زندگی هنری شاهرودی وجود دارد این  است که میل اولیه شکل گرفته در او برای سازماندهی تفاوت در زبان سروده هایش  رفته رفته آنها را متحمل قرارگیری در وضعیتی نمود که دور شدن از همه اشکال عمومی یا حتی خاص در آنها قابل پذیرش بوده و گویی رسیدن به یک انزوای ناگریز برای او و شعرش امری طبیعی است .

علت شکل گیری انزوای مورد نظر قطعا با آمادگی ذهن او و نحوه دریافت هایش از ساختار اجتماعی پیرامون ( زیست جهان او) غیر مرتبط نبوده است .

خورندگی ناگریزانزوای درونی که در سال های پایانی عمر شاهرودی گسترش یافت تدریجا روح و روحیه او را هم تحت الشعاع قرار داد و سرنوشت متفاوتی را برای او رقم زد ؛ اما نمی توان آن را به تقدیر نسبت داد چرا که اسماعیل شاهرودی حدود ده سال پیش از مرگش در شعری  به نام کجاست آنکه ... ، درباره تقدیر چنین سروده است :

 

زبان حادثه در کار است

و حرف

ز حکم‌رانی اندیشه است بر تقدیر

و این زمان تقدیر

مجاب دست توانای فکر انسان است.

 


اتاقي كه در من ساخته اي 

با ابعاد بسيار

و پنجره اي كوچك

پناهگاهي ست

براي جهان

كه هرشب آشفتگي هايش را

 روي تاقچه مي گذارد

 و روبروي من دراز مي كشد  


زخم هاي عميقش را مي بندم 

اقيانوس ها آرام مي شوند 

شكارچيان نهنگ به خانه برمي گردند

و اعتراف مي كنند

دوست داشتن براي زندگي كافيست


تفنگ ها سكوت مي كنند 

و سربازان به همسرانشان نامه مي نويسند

كه بزودي باز خواهند گشت  


جهان زير انگشتانم به خواب مي رود 

آرام از پنجره بيرون مي روم 

و به خوشبختي ساده ام 

لبخند مي زنم






گلي زير پوستم روييده

همين است كه آفتاب

خودش را

به من نزديك مي كند




                              http://goye.blogfa.com/9011.aspx

   



گزارش نقد



  گزارش نقد پروانه اي از متن ... با حضور علي اشرف درويشيان

        شمس لنگرودي،هوشنگ چالنگي،

    حافظ موسوي ،عباس مخبر ،اردشير رستمي،رحيم رسولي،

           گروس عبدالملكيان،شهاب مقربين ،علي عبداللهي،مهرنوش قربانعلي ، محمود معتقدي و...

           


براي غلامرضا بروسان

 


تراژدي زندگي مرگ نيست آنچيزي است كه هنگام زنده بودن درون تو مي ميرد...


براي غلامرضا بروسان



پرنده‌ی روی شانه‌ات

به پرنده‌ای فکر می‌کرد

که در قلبت

درد می‌کشید

این را تنها مرگ می‌دانست

که در استخوان‌هایت

مدام رفت و آمد می‌کرد

و مدام در سطرهایت می‌نشست


مرگ با تو گرم گرفته بود

آنقدر که پرنده‌ی قلبت را

آزاد کرد

و ما تنها پرنده‌ای بهت زده را

به خاک سپرده‌ایم


  گزارش نقد پروانه اي از متن ... با حضور علي اشرف درويشيان

        شمس لنگرودي،هوشنگ چالنگي،

    حافظ موسوي ،عباس مخبر ،اردشير رستمي،رحيم رسولي،

           گروس عبدالملكيان،شهاب مقربين ،علي عبداللهي،مهرنوش قربانعلي ، محمود معتقدي و...

           

 




شعروفون



                                      شعروفون صداي شعر ايران و جهان

                                                      پادكست شماره سيزده

             

http://sherophone.com/2011/11/26                                         

       

        اجراي اشعاري از عليرضا عباسي و فوهيرا گولار شاعر برزيلي توسط مانا آقايي و ليلا فرجامي

 

                      

                                به ماه فكر مي كنم

با گونه هاي برفي اش

كه گوزن ها بي ترس از شكار شدن

ردپاشان را روي آن جا گذاشته اند

                                                عليرضاعباسي




                           


  نويسنده موجودي است غريب ، مخالف خوان و معني ناپذير ...

                                                                                        (دوراس)



ابرها

با چهره اي گرفته

روزي  را، براي ما گريه خواهند كرد.

 

نگاه كن

اين تصوير ساده اي از پوسيدگي ست

انگشت روي هرچيز بگذاريم

دست هامان فرو خواهد ريخت

 

پرنده اي در ما زندگي مي كند

كه اهلي نيست

هرروز به شيشه مي خوريم

وگيج مي افتيم

 

بايد خورشيد را برداشت

درجايي پنهان كرد

ومنتظر گلهاي آفتاب گردان بود

 

ما قلب هامان را در هم پنهان كرده ايم

ومنتظريم

تا مرگ بيايد

ودسته جمعي به خانه برگرديم.


                                                                     شعري از مجموعه ى پروانه اي از متن خارج مي شود


درباره ي پروانه اي از ...    

http://goye.blogfa.com/9004.aspx


شعري از منصوره روستايي   

http://kaghaaz.blogfa.com


شعري از ستار جانعلي پور

http://yekdigari.blogfa.com







معرفي مجموعه شعر





وسوسه ی شدیدی وجود دارد برای اینکه تصورکنیم واقعا می توانیم ذهنمان را بررسی کنیم و خودمان را در حالی که فکر می کنیم، ببینیم.آنچه می بینیم معنای دقیق واژه اندیشیدن است !

                                                                                                    (ویتگنشتاین)

پروانه اي از متن خارج مي شود

شامل 56 اثر از سروده هاي عليرضاعباسي توسط انتشارات آهنگ ديگر منتشر شد .

هرگونه نقطه نظر و نقد دوستان فرهيخته درباره اين مجموعه قابل توجه و استفاده شاعر مجموعه خواهد بود .

پيشتر از زحمات و نظرات همه منتقدان و دوستان ارزشمندم ،سپاسگذارم.


                                    دو شعر از متن كتاب

1.

با چشم باز

روي مورچه ها پا گذاشت

جامعه كارگري

بهم ريخت


چشم كه بست

مورچه هاي كارگر

استخوان هايش را به لانه بردند


2.

مرگ همه چيز را

تعقيب مي كند

و من در تو

پنهان شده ام

همچون خرگوش مضطربي

لا به لاي بوته ها.


                    نگاه ليلا كردبچه به پروانه اي از متن ...

                  

http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100856549177

   


                   آفتاب گردان هايي كه از هم رو مي گردانند

                                     حامد معيني-فرهيختگان                                                                                                        

http://www.farheekhtegan.ir/content/view/30173/40

  

                                                  پروانه هاي اخراجي(تبيان) 

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=179001    


                            نگاه ميثم متاجي به پروانه اي ...

                                         (روزنامه جام جم)

                                

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2352699    

                درباره پروانه اي از متن خارج مي شود  - عليرضافراهاني - منبع روزنامه روزگار

                   

 http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=512  

 

            نگاه سيد فرزام حسيني به پروانه اي از متن خارج مي شود

 

http://farzam-h.blogfa.com/post-39.aspx


            نگاه عابدين پاپي به پروانه اي از متن ...


http://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5_1313830888p1.php


                              نشريه ادبي ليچار فعاليت خود را آغاز كرد

http://lichaar.com

                                  



تنها اميد انسان ها در شدن انقلابي نهفته است ؛ اين تنها راه دفع شرمندگي يا واكنش به چيزي غيرقابل تحمل است.

                                                                                                        دلوز


    مجموعه شعر ( پروانه اي از متن خارج مي شود) مجوز چاپ گرفت و بزودي توسط انتشارات آهنگ ديگر منتشر خواهد شد.



هرشب

خواب ماهيگيري را مي بينم

كه قلابش را

با تفنگ عوض كرده

و تنگ ماهي را نشانه گرفته است.




شعري از منصوره روستايي در 

 www.kaghaaz.blogfa.com

شعري از ستار جانعلي پور در

www.yekdigari.blogfa.com






 در محتواي هر رويا ربطي با تاثري كه اخيرا در روز حاصل شده است...مي بايست پيدا شود

                                                                                                        فرويد 



   كارآگاه 

   هنوز به معماي مفقود شدن دونفري فكر مي كند

   كه شبي برفي

   در آغوش هم آب شدند



www.kaghaaz.blogfa.com

  شعري از منصوره روستايي

 

www.yekdigari.blogfa.com

  شعري از ستار جانعلي پور

       

      


تمام محيط هاي حريم بندي شده دچار بحراني فراگير شده اند.

                                                                  (فوكو)


پنجره را ببند

در را قفل كن


كنج اتاقمان

جاي دنجي براي آزادي است



  شعري از منصوره روستايي  در   www.kaghaaz.blogfa.com

 

  شعري از ستار جانعلي پور در www.yekdigari.blogfa.com





هرشب

قسمتي از من

در استكاني چاي سرد مي شود

و قسمتي ديگر پشت ميز تحرير

با حلقه هاي دود مفقود

كسي كه روبرويت نشسته

قسمتي نگران است

كه نمي تواند حرف هايش را كامل كند


به روزنامه ها خبر بده

در ستون گمشده ها بنويسند

آنكس كه مرا در مرزهاي خود خواهد يافت

پيش از تحويل به پليس مهاجرت

به تو بازگرداند



شعري از منصوره روستايي را در

                          www.kaghaaz.blogfa.com

بخوانيد

گفتگو با هوشنگ چالنگي را در

www.yekdigari.blogfa.com

بخوانيد