حرف نو

فرهنگ هنر و ادبیات

حرف نو

فرهنگ هنر و ادبیات

ساده نویسی نوعی رفتار طبیعی زبان شعر

 محمدرضا محمدی آملی



این روزها و ماه ها در باره شعر ساده زبان فارسی  بسیار نوشته اند و این نوعی رفتار منطقی مدنی است که هر کس به تناسب ذوق و دانش ادبی در باره ارزش و اهمیت ساده نویسی در شعر امروز بنویسد. مزدک پنجه ای از جمله  این هاست . وی در پاسخ  به حافظ موسوی که در میزگرد شعر دهه 80 ( منتشر شده در روزنامه اعتماد  مورخ 5/2/92 ) در وبلاگ خود  تحت عنوان  بازگشت به تعادل مطلبی نوشته اند که قابل احترام است.


ادامه مطلب ...

محمدرضا شفیعی کدکنی برون از حصار زمان

   بی تردید نام و آوازه ی بلند محمدرضا شفیعی کدکنی از حصار زمان و مکان در گذشت، تنوع و گستردگی حوزه فعالیت این ادیب فرزانه سبب گردید ضمن سرآمد شدن در همه بخش ها، در نزد هر اهل ادبی ممتاز باشد.
یگانگی او در حوزه تصحیح متون، تحقیق، تالیف، ترجمه، تدریس و شعر او را به مرز ماندگاری رسانده است.

محمدرضا شفیعی کدکنی (م-سرشک ) در دهکده ای به نام کدکن (نیشابور قدیم)در سال 1318 متولد شد. پس از گذراندن دوران مکتب خانه و خواندن جامع المقدمات نزد پدر و فراگرفتن ادب تازی و پارسی منطق و کلام و فقه و اصول در سال 1341 دیپلم متوسطه را به صورت متفرقه دریافت کرد و به دانشکده ادبیات مشهد راه یافت.

سرشک از کودکی به شعر علاقمند بود و گاه نیز غزلی می گفت از همین روست که اخوان ثالث در نخستین دیدار دریافت که اواهل اندیشیدن است و سرودنش در عالم رهایی و آزادگی است .
   سروده های محمدرضا شفیعی کدکنی تلفیقی از شعر و شعور است. احساس با منطق در می آمیزد و شاعر با نگاهی عمیق به تاریخ، هستی و جهان امروز جهانی موافق میل خود در اشعارش می آفریند. شعرهای او دارای بن مایه اجتماعی و گاه فلسفی است و شاعر همواره می کوشد مهمترین مباحث هستی انسان امروز را در قالب شعر بنمایاند . 

برای خواندن بقیه مطالب و شنیدن شعر شفیعی کدکنی نشانی زیر را کلیک کنید .
http://www.iranseda.ir/FullItem/?g=570701

غزل شعر روزگاران

در عصر حاضر در باب غزل و جایگاه آن در شعر روزگار ما دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. احمد شاملو معتقد بود غزل شعر روزگار ما نیست یا در روزگار ما عمر غزل به سر آمده است. اما فریدون مشیری معتقد بود که در غزل معاصر باید نوآوری کرد. تجربه ی چندین دهه ی اخیر نشان داده است که می توان در قالبی ایستا شعری نو سرود. غزلیات سیمین بهبهانی، محمدعلی بهمنی، حسین منزوی و قیصر امین پور از جمله ی غزلیات زنده امروز است. به همین دلیل سیمین بهبهانی با قاطعیت می گوید غزل یکی از ماندگارترین و متداول ترین و مردم پسند ترین قالبهای شعر کهن فارسی است و فروغ فرخزاد در تنها غزلی که از خود به جا گذاشت:
امشب به قصه ی من گوش می کنی
توانست فرم تازه ای از غزل ایجاد کند و محمدرضا شفیعی کدکنی از همین رو می گوید می توان در روزگار ما غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرم باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت. غزل یک فرم جهانی است. قالب غزل در سالیان پس از انقلاب یکی از پرطرفدارترین قالب های شعر فارسی شناخته شد و شعرهای درخشانی در این قالب ایجاد شد تا بدانجا که امروز غزل مدرن و پست مدرن به عنوان یکی از شیوه های غزل سرایی معاصر شناخته شده است. در این نوبت ضمن استفاده از دیدگاه های نوشتاری "محمد حسین شهریار"،" مشفق کاشانی"،" مهدی اخوان ثالث" و " م.آزاد" گفتگو هایی با " علی محمد مؤدب"،" علی داوودی" و " عبدالرحیم سعیدی راد" نیز انجام گرفته است    برای شنیدن  ایران صدا را کلیک کنید 

http://www.iranseda.ir/FullItem/?g=568243

شعر ایرانی شعر جهانی

شعر ایرانی ، شعر جهانی

 

شعر ایران در کجای  جهان امروز قرار دارد ؟ شعر ایران آیا توان برابری با شعر های برتر جهان را دارد ؟ شعر فارسی  زبان در جهان زبان های گوناگون چه مرتبه ای دارد ؟ چندی قبل  مهردا د فلاح  غیر مستقیم  در یک اقتراح ادبی  از جماعت شاعران پرسید که شعر فارسی کی جهانی می شود  ؟  و لب سخن او این بود که ما کی جهانی می شویم ؟

می دانم مهرداد فلاح خود خوب می داند که ما برای رسیدن به این هدف باید راه درازی را طی کنیم و او فقط برای تلنگر به ذهن های دیگران این سوال را پرسید  که چرا ما و شعر ما جهانی نشده است  او می داند که ما به درک درستی از موقعیت  انسان امروز نرسیده ایم  ما هنوز به  قول محمد مختاری به آن بصیرت فرهنگی دست نیافتم و اصلا در کدام عرصه ی جهانی سهم داریم که در زمینه شعر بی بهره ماندیم ؟

من براین باورم که سیاست ، اقتصاد ، علم و دانش  ، جامعه  ، ورزش و فرهنگ همه در یک مجموعه اند با نام های مختلف . چه چیز ما جهانی شده که این بار مهرداد  فلاح نگران شعر جهانی نشده ی ماست . حتی در شعر هم ما به باروری نرسیدیم   . اگر می رسیدیم که علی عبدالرضایی برای جهانی شدن  توی حلیم نمی افتاد و شعرهای خطرناک صادر نمی کرد . بگذریم ...

من معتقدم ما جهانی نمی شویم به دلیل ذهن گرایی افراطی و روحیه استبدادی  و مالکیت مطلقه در حوزه فرهنگ و به دلیل نگاه آسمانی در حیات زمینی و تسلیم خشونت آمیز و خود مداری و خود محوری و اسطوره گرایی و اسطوره سا زی  وهنر آمرانه بر پایه بینش مطلق انگارانه  و جغرافیای محدود زبان فارسی  و به دلیل نداشتن نفوذ در سیاست های کلان جهانی  و عدم تنوع و کثرت طلبی فرهنگی  و از خود بیگانگی و فرار از ارزش های بومی  . بازم بگم یا کافیه ؟

واقعا در همین زمینه بومی گرایی  چند تا شاعر ما توانسته شعرش را با فرهنگ بومی عجین کند تا به جهانیان بگوید این هم  ارزش های سرزمین من . حالا شما اکتاویو پاز را بخوانید بورخس را بخوانید  اصلا نوشته های آمریکای لاتین را بخوانید شعر و داستانشان مال  سرزمینه خودشان است .  حالا شاعر ما نگاه می کند که نرودا چه جوری جهان خودش را شکل داده یا رمبو با انسان چه گونه برخوردی داشته . اما ما چی ؟ ما برای جهانی  شدن در وهله ی اول به یک ساخت زدایی  ذهنی نیاز داریم  آن وقت شعر شاعرانی مثل مهرداد  فلاح ، بهزاد خواجات یا حافظ موسوی و یا بهزاد زرین پور – من به شخصه  شعر او را دوست دارم  -  تازه روی ریل جهانی شدن قرار می گیرد .

البته جهانی کردن بحث دیگه ای است که بماند برای بعد ...

رهیافت های معنایی شعر امروز

رهیافت های معنایی  شعرامروز

    محمدرضا محمدی آملی


بخش اول

معنا در متنِ ادبی توأم با زبان تولید می شود و به وسیله خواننده دریافت می گردد، امّا دستیابی به معنای متن ادبی به سهولت صورت نمی پذیرد. متن ادبی به لحاظ بکارگیری زبان مجازی- غیرحقیقی- از زبان طبیعی و علمی جداست، از این رو یافتن معنای متن ادبی به آسانی متون غیرادبی نیست.

در زبان علمی، پس از یکبار خواندن، معنا در ذهن خواننده نقش می بندد و آنچه که مقصود و منظور نویسنده است. به وسیله خواننده دریافت می گردد؛ امّا زبان مجازی به خاطر گریز از زبان طبیعی معناهای بسیاری را در ذهن خواننده می آفریند.

شعر در میان متون ادبی به لحاظ دستیابی به معنا، از دشواری خاصّی برخوردار است. زیرا شعر عنصر غیرواقعی از واقعیتهاست. تصویری غیر واقعگرایانه از زندگی، انسان و هستی است یا تجّلی دگرگونه ای از آنهاست. از این رو راهیابی به معنای موجود در آن با استناد به نشانه های زبانی کاری دشوار است. حال آنکه در مواجهه با نثر علمی که با تکیه بر وازگان حقیقی زبان طبیعی نوشته شده، به اسانی به معنای آنها پی می بریم. زیرا در بیان طبیعی کلام مؤلّف معنای واژگان را در زیر لایه های زبان مجازی پنهان نمی کند، بلکه بآسانی پیام خود را به خواننده انتقال می دهد. بعنوان نمونه به این جمله ساده خبری توّجه کنیم:

«او هر روز از دانشگاه به منزلش می رود.»

معنا، بلافاصله پس از کنش خواندن حاصل می شود. اگر بسیار کس نیز آن را بخوانند در تحصیل معنا هیچ اختلاف رأیی نخواهد بود. امّا هنگامی که این قطعه از شعر نیما را می خوانیم:

هست شب، یک شب دم کرده و خاک رنگ باخته است

باد نوباوه ابرِ، از بَرِ کوه

سوی من تاخته است.

در معناهایی که از سوی خوانندگان بدست می آید اختلاف وجود دارد. اگر سه کس با موقعیّتهای مختلف این قطعه شعر را بخوانند، چه بسا در دریافت معنایی آنان با هر یک تفاوت باشد. این ناشی از کاربرد مجازی زبان در متن ادبی است که واژگان از بار مفاهیم ساده روزمرّه و طبیعی فراتر می روند. واژه«شب» در این قطعه همان معنایی را در ذهن تداعی نمی کند که از جمله ساده خبری به دست می آمد  شب در کلّ محور شعر، معنایی نمادین را نیز به ذهن یادآور می شود. این معنا محصول زبان ادبی است، هیچگاه در زبان طبیعی و روزمرّه چنین جمله ای را به کار نمی بریم، از این رو هر کس به تناسب تجربه،ادراک و شناخت خویش دریافتی از شعر نیما دارد، به خلاف جمله ساده خبری، در دریافت از این قطعه شعر، اتّحادِ معنایی وجود ندارد و این جزءِ خصایص شعر خوب است که از یگانه معنایی به چند معنایی می رسد.

وقتی این شعر فروغ را می خوانیم:

من پری کوچک غمگینی را

می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نی لبک چوبین

می نوازد آرام،آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه می میرد

 وسحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.

معنای حاصل از آن، از دیدگاههای مختلف بسیار است؛ زیرا بکارگیری زبان از حیطه محدود حقیقی به فراخنای زبان مجازی تبدیل شده است و دیگر حکم به یک معنا دادن به عنوان پیام شعر، نادرست است. بار مجازی پری، اقیانوس،نی لبک، نواختن، مردن و به دنیا آمدن مانع از آشکار بودن معنای آن می شود.

معنا در هنرهای گونه گون، به گونه های متفاوتی بدست می آید. در هنرهایی چون سینما و نقّاشی، بیننده پس از دریافت تصویر، معنا را بر اساس یافته های دیداری می آفریند. در هنر موسیقی شنونده پس از دریافت از طریق حس شنیداری، دنیای معانی خود را بر اساس تجربه های شنیداری گذشته خلق می کند.

 و در رویارویی با هنری به نام شعر،پس از کنش خواندن از سوی خواننده واکنش مربوط حاصل می شود و رهیافت نویی در معنا پدید می آید معنایی که تا قبل از بروز کنش خواندن، در اندیشه خواننده یافت نمی شد پس از کنش خواندن، پدیده ای قابل ادراک و شناخت می شود. از این رو کنش خواندن مهمترین قسم در تولید معنای متن ادبی ( شعر) است کنش خواندن و واکنش خواننده، دو عامل مهم در کشف و آفرینش معنای شعر بشمار می آیند، بی عمل خواندن و کنش خواننده، ما معنایی نخواهیم داشت. هر کنشی واکنشی دارد و در کنش خواندن واکنش از سوی خواننده شکل می گیرد. اصولاً هرنوع خواندن برای کشف کردن یا آفریدن معنایی است که تا آن لحظه وجود نداشته است اما با خواندن خواننده وجود می یابد این معنا آفریده ی ذهن آفریدگار خواننده است که آن را می توان با عناوین نیّت مؤلف، کشف معنا و یا آفرینش معنا نام برد.

 این گونه از معانی تولید شده در هر بار خواندن بر اساس حدس وگمان آفریده می شوند، از این رو نمی توان آنها را بعنوان مقوله ای علمی و قابل اثبات شناخت چه بسا این معانی در دوباره خواندن تقویت یا باطل گردند. پس هر بار خواندن متن ادبی امتحانی از سوی خواننده است ؛ نسبت به معناهایی که می آفریند. امّا باید توجه داشت که همه ی خوانندگان به طریق واحدی به معنای متن ادبی دست نمی یابند، می توان در یک تقسیم بندی ساده ارتباط خواننده با متن ادبی را به سه گروه تقسیم کرد:

الف: در ارتباط اوّل، خواننده تلاش دارد تا با خواندن متن به جهان صاحب متن یا نیت مؤلف راه یابد.

ب: در ارتباط دوم، خواننده می خواهد معنای نهفته متن ادبی را کشف کند.

ج: در ارتباط سوم، خواننده به محض خواندن اثر، دنیای معنای خاص خود را می آفریند.

 عنصر مشترک در همه این ارتباطات، یافتن معناست. در ارتباط اوّل خواننده فقط تلاش می کند تا به نیّت مؤلف دسترسی پیدا کند، کوشش در دستیابی به معنای مؤلف یا صاحب اثر، کاملاً  نمی تواند ما را در راهیابی به معنای شعر یاری برساند؛ بویژه در تقابل با «شعر ناب» که سرشار از لحظه های ناآگاهانه شعور شاعر است. در این مورد نقّادان نوین اروپایی دو دلیل عمده را مانع رسیدن به نیّت مؤلف دانسته اند[1]:

1)ناآگاهی در لحظة سرایش.

2)سلطه ی ابزار بیان و زبان بر مؤلف.

شاعر در لحظه ی ناب شاعرانه هنگامی که شعر نبوّت بر او تابیدن گرفت،تفکّری از پیش نیندیشیده بر زبان او مستولی می شود،که مانع از دریافت صحیح اندیشه های نهفتة شاعر در شعر می گردد.علاوه بر آن کاربردهای مختلف زبان مجازی اعم از استعاره،تشبیه،ابهام، ایهام و...دریافت خواننده را از زوایای محدود و واقعی به دنبال دنیای نا محدود و فراواقعی سوق می دهد و بدین طریق راه جستن طبیعی از نشانه ها به پیام ادبی،دشوار و محدود است از رو معناهای بدست آمده را بایستی تلاشی در جهت نزدیکی ذهن خواننده به نیّت مؤلف دانست. اغلب نقّادان ادبی زمان ما با چنین نگرشی به مفهوم و معنای شعر نزدیک شدند.به همین خاطر متن ادبی یا شعر را به عنوان عنصری مجرّد در نظر نگرفته اند، بلکه چون از این زاویه با متن روبه رو می شدند تمام تلاش آنان،مصروف تحلیل شخصیّت ادبی بوده است، بنابراین بررسی آنان گرایش بیشتری به تاریخ ادبی داشته است تا نقد ادبی.اینان از طریق بررسی و شناخت ادبی به معنای متن ادبی راه می یافتند.در این ارتباط کوشش آنان در شناسایی چهره ادبی بیش از شناساندن متن ادبی بوده است و همین نگرش سبب شد که به شاعر بیش از شعر بیندیشند و شعر را فدای حضور شاعر نمایند.

در ارتباط دوم خواننده با تکیه بر نشانه های زبان و با اعتماد به«ادراک» و «شناخت» خود در کنش خواندن، می خواهد معنای نهفته را کشف نماید. کشف معنایی در این ارتباط،یک کشف محتوم و قطعی نیست. کشفهای معنایی متعدّد می تواند وجود داشته باشد که هر کدام مدّعی دستیابی صحیح به معنای ادبی هستند.زیرا راهی که خواننده برای کشف معنای شعر می رود،می تواند همان راهی نباشد که خواننده ای دیگر از آن می گذرد.پس در این ارتباط نسبی گرایی معنایی در کشف خلّاق نیز وجود دارد.

در ارتباط سوم،خواننده ای که با متن ادبی روبرو می شود تلاش می کند با ارتباط ما بین خود و متن «معنای خود»را بیافریند. در این قسم از ارتباط به خلاف دو ارتباط معنایی قبل،نه نیت مؤلف مورد نظر خواننده است و نه کشف معنا ؛ بلکه خواننده خود آفریدگار معناست.

رهیافت های معنایی شعر امروز

رهیافت های معنایی  شعرامروز

بخش اول

معنا در متنِ ادبی توأم با زبان تولید می شود و به وسیله خواننده دریافت می گردد، امّا دستیابی به معنای متن ادبی به سهولت صورت نمی پذیرد. متن ادبی به لحاظ بکارگیری زبان مجازی- غیرحقیقی- از زبان طبیعی و علمی جداست، از این رو یافتن معنای متن ادبی به آسانی متون غیرادبی نیست.

در زبان علمی، پس از یکبار خواندن، معنا در ذهن خواننده نقش می بندد و آنچه که مقصود و منظور نویسنده است. به وسیله خواننده دریافت می گردد؛ امّا زبان مجازی به خاطر گریز از زبان طبیعی معناهای بسیاری را در ذهن خواننده می آفریند.

شعر در میان متون ادبی به لحاظ دستیابی به معنا، از دشواری خاصّی برخوردار است. زیرا شعر عنصر غیرواقعی از واقعیتهاست. تصویری غیر واقعگرایانه از زندگی، انسان و هستی است یا تجّلی دگرگونه ای از آنهاست. از این رو راهیابی به معنای موجود در آن با استناد به نشانه های زبانی کاری دشوار است. حال آنکه در مواجهه با نثر علمی که با تکیه بر وازگان حقیقی زبان طبیعی نوشته شده، به اسانی به معنای آنها پی می بریم. زیرا در بیان طبیعی کلام مؤلّف معنای واژگان را در زیر لایه های زبان مجازی پنهان نمی کند، بلکه بآسانی پیام خود را به خواننده انتقال می دهد. بعنوان نمونه به این جمله ساده خبری توّجه کنیم:

«او هر روز از دانشگاه به منزلش می رود.»

معنا، بلافاصله پس از کنش خواندن حاصل می شود. اگر بسیار کس نیز آن را بخوانند در تحصیل معنا هیچ اختلاف رأیی نخواهد بود. امّا هنگامی که این قطعه از شعر نیما را می خوانیم:

هست شب، یک شب دم کرده و خاک رنگ باخته است

باد نوباوه ابرِ، از بَرِ کوه

سوی من تاخته است.

در معناهایی که از سوی خوانندگان بدست می آید اختلاف وجود دارد. اگر سه کس با موقعیّتهای مختلف این قطعه شعر را بخوانند، چه بسا در دریافت معنایی آنان با هر یک تفاوت باشد. این ناشی از کاربرد مجازی زبان در متن ادبی است که واژگان از بار مفاهیم ساده روزمرّه و طبیعی فراتر می روند. واژه«شب» در این قطعه همان معنایی را در ذهن تداعی نمی کند که از جمله ساده خبری به دست می آمد  شب در کلّ محور شعر، معنایی نمادین را نیز به ذهن یادآور می شود. این معنا محصول زبان ادبی است، هیچگاه در زبان طبیعی و روزمرّه چنین جمله ای را به کار نمی بریم، از این رو هر کس به تناسب تجربه،ادراک و شناخت خویش دریافتی از شعر نیما دارد، به خلاف جمله ساده خبری، در دریافت از این قطعه شعر، اتّحادِ معنایی وجود ندارد و این جزءِ خصایص شعر خوب است که از یگانه معنایی به چند معنایی می رسد.

وقتی این شعر فروغ را می خوانیم:

من پری کوچک غمگینی را

می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نی لبک چوبین

می نوازد آرام،آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه می میرد

 وسحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.

معنای حاصل از آن، از دیدگاههای مختلف بسیار است؛ زیرا بکارگیری زبان از حیطه محدود حقیقی به فراخنای زبان مجازی تبدیل شده است و دیگر حکم به یک معنا دادن به عنوان پیام شعر، نادرست است. بار مجازی پری، اقیانوس،نی لبک، نواختن، مردن و به دنیا آمدن مانع از آشکار بودن معنای آن می شود.

معنا در هنرهای گونه گون، به گونه های متفاوتی بدست می آید. در هنرهایی چون سینما و نقّاشی، بیننده پس از دریافت تصویر، معنا را بر اساس یافته های دیداری می آفریند. در هنر موسیقی شنونده پس از دریافت از طریق حس شنیداری، دنیای معانی خود را بر اساس تجربه های شنیداری گذشته خلق می کند.

 و در رویارویی با هنری به نام شعر،پس از کنش خواندن از سوی خواننده واکنش مربوط حاصل می شود و رهیافت نویی در معنا پدید می آید معنایی که تا قبل از بروز کنش خواندن، در اندیشه خواننده یافت نمی شد پس از کنش خواندن، پدیده ای قابل ادراک و شناخت می شود. از این رو کنش خواندن مهمترین قسم در تولید معنای متن ادبی ( شعر) است کنش خواندن و واکنش خواننده، دو عامل مهم در کشف و آفرینش معنای شعر بشمار می آیند، بی عمل خواندن و کنش خواننده، ما معنایی نخواهیم داشت. هر کنشی واکنشی دارد و در کنش خواندن واکنش از سوی خواننده شکل می گیرد. اصولاً هرنوع خواندن برای کشف کردن یا آفریدن معنایی است که تا آن لحظه وجود نداشته است اما با خواندن خواننده وجود می یابد این معنا آفریده ی ذهن آفریدگار خواننده است که آن را می توان با عناوین نیّت مؤلف، کشف معنا و یا آفرینش معنا نام برد.

 این گونه از معانی تولید شده در هر بار خواندن بر اساس حدس وگمان آفریده می شوند، از این رو نمی توان آنها را بعنوان مقوله ای علمی و قابل اثبات شناخت چه بسا این معانی در دوباره خواندن تقویت یا باطل گردند. پس هر بار خواندن متن ادبی امتحانی از سوی خواننده است ؛ نسبت به معناهایی که می آفریند. امّا باید توجه داشت که همه ی خوانندگان به طریق واحدی به معنای متن ادبی دست نمی یابند، می توان در یک تقسیم بندی ساده ارتباط خواننده با متن ادبی را به سه گروه تقسیم کرد:

الف: در ارتباط اوّل، خواننده تلاش دارد تا با خواندن متن به جهان صاحب متن یا نیت مؤلف راه یابد.

ب: در ارتباط دوم، خواننده می خواهد معنای نهفته متن ادبی را کشف کند.

ج: در ارتباط سوم، خواننده به محض خواندن اثر، دنیای معنای خاص خود را می آفریند.

 عنصر مشترک در همه این ارتباطات، یافتن معناست. در ارتباط اوّل خواننده فقط تلاش می کند تا به نیّت مؤلف دسترسی پیدا کند، کوشش در دستیابی به معنای مؤلف یا صاحب اثر، کاملاً  نمی تواند ما را در راهیابی به معنای شعر یاری برساند؛ بویژه در تقابل با «شعر ناب» که سرشار از لحظه های ناآگاهانه شعور شاعر است. در این مورد نقّادان نوین اروپایی دو دلیل عمده را مانع رسیدن به نیّت مؤلف دانسته اند[1]:

1)ناآگاهی در لحظة سرایش.

2)سلطه ی ابزار بیان و زبان بر مؤلف.

شاعر در لحظه ی ناب شاعرانه هنگامی که شعر نبوّت بر او تابیدن گرفت،تفکّری از پیش نیندیشیده بر زبان او مستولی می شود،که مانع از دریافت صحیح اندیشه های نهفتة شاعر در شعر می گردد.علاوه بر آن کاربردهای مختلف زبان مجازی اعم از استعاره،تشبیه،ابهام، ایهام و...دریافت خواننده را از زوایای محدود و واقعی به دنبال دنیای نا محدود و فراواقعی سوق می دهد و بدین طریق راه جستن طبیعی از نشانه ها به پیام ادبی،دشوار و محدود است از رو معناهای بدست آمده را بایستی تلاشی در جهت نزدیکی ذهن خواننده به نیّت مؤلف دانست. اغلب نقّادان ادبی زمان ما با چنین نگرشی به مفهوم و معنای شعر نزدیک شدند.به همین خاطر متن ادبی یا شعر را به عنوان عنصری مجرّد در نظر نگرفته اند، بلکه چون از این زاویه با متن روبه رو می شدند تمام تلاش آنان،مصروف تحلیل شخصیّت ادبی بوده است، بنابراین بررسی آنان گرایش بیشتری به تاریخ ادبی داشته است تا نقد ادبی.اینان از طریق بررسی و شناخت ادبی به معنای متن ادبی راه می یافتند.در این ارتباط کوشش آنان در شناسایی چهره ادبی بیش از شناساندن متن ادبی بوده است و همین نگرش سبب شد که به شاعر بیش از شعر بیندیشند و شعر را فدای حضور شاعر نمایند.

در ارتباط دوم خواننده با تکیه بر نشانه های زبان و با اعتماد به«ادراک» و «شناخت» خود در کنش خواندن، می خواهد معنای نهفته را کشف نماید. کشف معنایی در این ارتباط،یک کشف محتوم و قطعی نیست. کشفهای معنایی متعدّد می تواند وجود داشته باشد که هر کدام مدّعی دستیابی صحیح به معنای ادبی هستند.زیرا راهی که خواننده برای کشف معنای شعر می رود،می تواند همان راهی نباشد که خواننده ای دیگر از آن می گذرد.پس در این ارتباط نسبی گرایی معنایی در کشف خلّاق نیز وجود دارد.

در ارتباط سوم،خواننده ای که با متن ادبی روبرو می شود تلاش می کند با ارتباط ما بین خود و متن «معنای خود»را بیافریند. در این قسم از ارتباط به خلاف دو ارتباط معنایی قبل،نه نیت مؤلف مورد نظر خواننده است و نه کشف معنا ؛ بلکه خواننده خود آفریدگار معناست. در ارتباط اوّل خواننده شاعر یا صاحب متن را معرفی می کند و در ارتباط سوم

خواننده خود را می‌ نمایاند. اینان مانند عین القضات شعر را چون آینه می‌ دانند[2]:

جوانمردا!

این شعرها را چون آینه دان

آخردانی که آینه را صورتی نیست،در خود

 امّا هر که نگه کند،صورت خود تواند دیدن

 همچنین می‌ دان که شعر را در خود،

هیچ معنایی نیست!

 امّا هر کس از او آن تواند دیدن که

 نقد روزگار او بود و کمال کار اوست.

و اگر گویی:

«شعر را معنی آن است که قائلش

 خواست و دیگران معنی دیگر وضع

 کنند از خود

این همچنانست که کسی گوید:

«صورت آینه صورت روی صیقل

است که اوّل آن صورت نمود.

 و این معنی را تحقیق و غموضی

است که اگر در شرح آن آویزم از

مقصود باز مانم.»

 

 امّا باید دانست که تمام آینه ها از یک میزان روشنی و صافی برخوردار نیستند و بایستی بین آینه های صیقل داده و آینه های زنگار گرفته در معنا فرق گذاشت.به عبارت دیگر بین معنایی که از راه تـأویل بدست می‌ آید ومعنایی که از راه شکل متن ادبی تفسیر می‌ گردد،پلی برقرار کرد.من در این در لحظه معتقدم که معنا،نه صرفآ آفریدة ذهن خواننده است و نه تمامآ از شکل ظاهری آن به دست می آید،بلکه ارتباطی چندگانه بین خواننده و متن ادبی (شعر)وجود دارد. زیرا همان گونه که تمام شعرها از اهمیّت مساوی برخوردار نیستند،همه ی خوانندگان نیز به یکسان،تجربه ی دریافتی ندارند می توان خواننده و متن ادبی را به عناصر فعّال و غیر فعّال یا منفعل تقسیم کرد:

1-شعر فعّال.

2- شعر منفعل.

3-خوانندة فعّال.

4-خوانندةمنفعل.

و با این نوع از نگاه،چهارگونه ارتباط برای دستیابی به معنا بر قرار می شود

الف:در دستة اوّل از این ارتباط،خواننده و متن ادبی (شعر)،هر دو برای برقراری ارتباط لازم را دارا هستند. شعر در این دسته به عنوان اثر هنری بر جسته مورد نظر است که از زبان و ساختار خوب و محکمی بهره مند است و به سهولت با خواننده ارتباط لازم را برقرار می‌ کند و در نقطة مقابل،خواننده نیز از تجربة دریافتی و سواد ادبی لازم برای ارتباط برخوردار است. خواننده در این قسم از ارتباط جزء کسانی نیست که برای اوّلین مرتبه با شعر روبرو می‌ شود یا توان بهره وری از متن ادبی را نداشته باشد،بلکه به عکس بسامد بهره مندئی او در دریافت شعری بسیار بالاست.خوانندة فعال تلاش می‌ کند تا معنا را از راههای مختلف بدست آورد. بنابراین خوانندة فعّالی که مثلآ بااین شعر فروغ روبروست،همان معنایی را نمی آفریند که خوانندةمنفعل آفریده است:

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقةچاهی

 در انتهای خود به قلب زمین می‌ رسد

 و باز می‌ شود بسوی وسعت این

 مهربانی مکرّر آبی رنگ

یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را

از بخشش شبانة عطر ستاره های کریم

 سرشار می‌ کند

و می‌ شود از آنجا

خورشید را به غربت گلهای شمعدانی

 مهمان کرد

 یک پنجره برای من کافی است.

 

نوع معنای حاصل از ارتباط خواننده ی فعّال با این شعر نسبتآ یک معنای درست است. چون نه شعر معیوب است و نه خواننده در دریافت ناتوان است.پنجره ی فروغ نیز جهانی از بیرون را در چشم انداز خواننده قرار می‌ دهد، واژگان و ساختار زبانی از توانایی فعّال بهره مند هستندو می توانند با خواننده ارتباط درستی برقرار کنند.هیچیک از واژگان در جای نامناسب قرار نگرفته است.از همین روی دارای یک توازن درونی ومتشکّل است. پس امکان ارتباط معنایی در این قسم از انواع ارتباط بین خوانندة فعّال و شعر فعّال صورت می گیرد.

ب:اگر همین ارتباط بین خوانندة فعّال با شعری منفعل،که از زبان وساختی ضعیف برخوردارند،بر قرار گردد، خواننده خود تولید معنا می کند، بی آنکه حتّی واژه ای از واژگان بتوانند در تحصیل معنای درست به خواننده یاری برسانند. خواننده بر اساس یافته های پیشین خود با او ارتباط می بندد.ولی از آنجا که این رابطه،یک ارتباط یک طرفه است،به معنای حاصل شده از آن نمی توان چندان اعتماد داشت. البتّه معنا در این ارتباط زمانی صورت می پذیرد که خواننده نهایت تلاش را برای دریافت بکار گیرد تا حداکثر بهره وری از متن ادبی را داشته باشد.و اگر جز این باشد،هیچ معنایی تحصیل نخواهد شد.مثلآ اگر خوانندی فعّالی با تجارب دریافتی بخواهد با این قطعه شعر،ارتباط برقرار کند،یک ارتباط معنایی ناقص بدست خواهد آمد:

همه به خاطر پهناب ساحلی

آینه ای شکست

وخطی بر

پیشانی ام

 پیچید

و آنگاه

یاد بارانها

به سوی آفتاب

رفت.

ج:امّا در ارتباط سوم،قضیّه کاملآ عکس ارتباط دوم است،این بار شعر فعّال در مقابل خواننده ی منفعل قرار می گیرد از این رو این قسم از ارتباط معنایی نیز ناقص خواهد بود. واژگان و ساخت جمله های شعر که از ظرفیّت بالایی بهره مندند،با ذهنیّت نا آشنای خواننده ی تازه کاری بهره مندند، با ذهنیت نا آشنایی خوانندة تازه کاری که برای اولین بار در عمر خویش شعر می خواند، معنایی ابتر را تولید می کند.

خواننده ای که پیش از این با مقوله ی متن ادبی (شعر ) آشنا نبوده است، در مواجهه با شعر، به علت نبود تجربه ی دریافت و ادراک، هر اندازه که تلاش می کند، نتیجه ی مثبتی عاید او نخواهد شد و چنین خواننده ای اگر با مقوله ی شعر پیگیر و جدّی باشد، با استمرار و ممارست در کنش خواندن می تواند تجربه ی دریافتی خود را تقویّت کند ولی اگر چنین نباشد به خاطر عدم توانایی لازم در بهره برداری از متن ادبی و حصول معنا، از مقوله ای به نام«شعر» گریزان می شود عمده ی کسانی که حتّی امروز پس از گذشت چندین دهه از شعر نیمایی، آن را نمی پذیرند، جزو خوانندگان منفعلی بشمار می آیند، که به علت عدم توانایی لازم، گاه شعر نو را محکوم می نمایند حال آنکه، اشکال در شعر یا متن ادبی جدید نیست، به عنوان نمونه خواننده ی منفعلی که با این شعر زیبای اخوان ثالث روبرو می شود به علّت نبود تجربه ی دریافت در این زمینه، آن را نه تنها زیبا نمی داند؛ بلکه حتّی نازیبا می شمارد چون نمی داند؛ بلکه حتّی نازیبا می شمارد چون نمی تواند با او ارتباط معنایی برقرار نماید:

ای تکیه گاه و پناه

 زیباترین لحظه های

پرعصمت و پرشکوه

 تنهایی و خلوت من

 ای همنشین قدیم شب غریب من

 ای تکیه گاه و پناه

غمگین ترین لحظه های کنونِ بی نگاهت

تهی مانده از نور

 

رهیافت های معنایی شعر امروز

رهیافتهای معنایی  شعرامروز

معنا در متنِ ادبی توأم با زبان تولید می شود و به وسیله خواننده دریافت می گردد، امّا دستیابی به معنای متن ادبی به سهولت صورت نمی پذیرد. متن ادبی به لحاظ بکارگیری زبان مجازی- غیرحقیقی- از زبان طبیعی و علمی جداست، از این رو یافتن معنای متن ادبی به آسانی متون غیرادبی نیست.

در زبان علمی، پس از یکبار خواندن، معنا در ذهن خواننده نقش می بندد و آنچه که مقصود و منظور نویسنده است. به وسیله خواننده دریافت می گردد؛ امّا زبان مجازی به خاطر گریز از زبان طبیعی معناهای بسیاری را در ذهن خواننده می آفریند.

شعر در میان متون ادبی به لحاظ دستیابی به معنا، از دشواری خاصّی برخوردار است. زیرا شعر عنصر غیرواقعی از واقعیتهاست. تصویری غیر واقعگرایانه از زندگی، انسان و هستی است یا تجّلی دگرگونه ای از آنهاست. از این رو راهیابی به معنای موجود در آن با استناد به نشانه های زبانی کاری دشوار است. حال آنکه در مواجهه با نثر علمی که با تکیه بر وازگان حقیقی زبان طبیعی نوشته شده، به اسانی به معنای آنها پی می بریم. زیرا در بیان طبیعی کلام مؤلّف معنای واژگان را در زیر لایه های زبان مجازی پنهان نمی کند، بلکه بآسانی پیام خود را به خواننده انتقال می دهد. بعنوان نمونه به این جمله ساده خبری توّجه کنیم:

«او هر روز از دانشگاه به منزلش می رود.»

معنا، بلافاصله پس از کنش خواندن حاصل می شود. اگر بسیار کس نیز آن را بخوانند در تحصیل معنا هیچ اختلاف رأیی نخواهد بود. امّا هنگامی که این قطعه از شعر نیما را می خوانیم:

هست شب، یک شب دم کرده و خاک رنگ باخته است

باد نوباوه ابرِ، از بَرِ کوه

سوی من تاخته است.

در معناهایی که از سوی خوانندگان بدست می آید اختلاف وجود دارد. اگر سه کس با موقعیّتهای مختلف این قطعه شعر را بخوانند، چه بسا در دریافت معنایی آنان با هر یک تفاوت باشد. این ناشی از کاربرد مجازی زبان در متن ادبی است که واژگان از بار مفاهیم ساده روزمرّه و طبیعی فراتر می روند. واژه«شب» در این قطعه همان معنایی را در ذهن تداعی نمی کند که از جمله ساده خبری به دست می آمد  شب در کلّ محور شعر، معنایی نمادین را نیز به ذهن یادآور می شود. این معنا محصول زبان ادبی است، هیچگاه در زبان طبیعی و روزمرّه چنین جمله ای را به کار نمی بریم، از این رو هر کس به تناسب تجربه،ادراک و شناخت خویش دریافتی از شعر نیما دارد، به خلاف جمله ساده خبری، در دریافت از این قطعه شعر، اتّحادِ معنایی وجود ندارد و این جزءِ خصایص شعر خوب است که از یگانه معنایی به چند معنایی می رسد.

وقتی این شعر فروغ را می خوانیم:

من پری کوچک غمگینی را

می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نی لبک چوبین

می نوازد آرام،آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه می میرد

 وسحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.

معنای حاصل از آن، از دیدگاههای مختلف بسیار است؛ زیرا بکارگیری زبان از حیطه محدود حقیقی به فراخنای زبان مجازی تبدیل شده است و دیگر حکم به یک معنا دادن به عنوان پیام شعر، نادرست است. بار مجازی پری، اقیانوس،نی لبک، نواختن، مردن و به دنیا آمدن مانع از آشکار بودن معنای آن می شود.

معنا در هنرهای گونه گون، به گونه های متفاوتی بدست می آید. در هنرهایی چون سینما و نقّاشی، بیننده پس از دریافت تصویر، معنا را بر اساس یافته های دیداری می آفریند. در هنر موسیقی شنونده پس از دریافت از طریق حس شنیداری، دنیای معانی خود را بر اساس تجربه های شنیداری گذشته خلق می کند.

 و در رویارویی با هنری به نام شعر،پس از کنش خواندن از سوی خواننده واکنش مربوط حاصل می شود و رهیافت نویی در معنا پدید می آید معنایی که تا قبل از بروز کنش خواندن، در اندیشه خواننده یافت نمی شد پس از کنش خواندن، پدیده ای قابل ادراک و شناخت می شود. از این رو کنش خواندن مهمترین قسم در تولید معنای متن ادبی ( شعر) است کنش خواندن و واکنش خواننده، دو عامل مهم در کشف و آفرینش معنای شعر بشمار می آیند، بی عمل خواندن و کنش خواننده، ما معنایی نخواهیم داشت. هر کنشی واکنشی دارد و در کنش خواندن واکنش از سوی خواننده شکل می گیرد. اصولاً هرنوع خواندن برای کشف کردن یا آفریدن معنایی است که تا آن لحظه وجود نداشته است اما با خواندن خواننده وجود می یابد این معنا آفریده ی ذهن آفریدگار خواننده است که آن را می توان با عناوین نیّت مؤلف، کشف معنا و یا آفرینش معنا نام برد.

 این گونه از معانی تولید شده در هر بار خواندن بر اساس حدس وگمان آفریده می شوند، از این رو نمی توان آنها را بعنوان مقوله ای علمی و قابل اثبات شناخت چه بسا این معانی در دوباره خواندن تقویت یا باطل گردند. پس هر بار خواندن متن ادبی امتحانی از سوی خواننده است ؛ نسبت به معناهایی که می آفریند. امّا باید توجه داشت که همه ی خوانندگان به طریق واحدی به معنای متن ادبی دست نمی یابند، می توان در یک تقسیم بندی ساده ارتباط خواننده با متن ادبی را به سه گروه تقسیم کرد:

الف: در ارتباط اوّل، خواننده تلاش دارد تا با خواندن متن به جهان صاحب متن یا نیت مؤلف راه یابد.

ب: در ارتباط دوم، خواننده می خواهد معنای نهفته متن ادبی را کشف کند.

ج: در ارتباط سوم، خواننده به محض خواندن اثر، دنیای معنای خاص خود را می آفریند.

 عنصر مشترک در همه این ارتباطات، یافتن معناست. در ارتباط اوّل خواننده فقط تلاش می کند تا به نیّت مؤلف دسترسی پیدا کند، کوشش در دستیابی به معنای مؤلف یا صاحب اثر، کاملاً  نمی تواند ما را در راهیابی به معنای شعر یاری برساند؛ بویژه در تقابل با «شعر ناب» که سرشار از لحظه های ناآگاهانه شعور شاعر است. در این مورد نقّادان نوین اروپایی دو دلیل عمده را مانع رسیدن به نیّت مؤلف دانسته اند[1]:

1)ناآگاهی در لحظة سرایش.

2)سلطه ی ابزار بیان و زبان بر مؤلف.

شاعر در لحظه ی ناب شاعرانه هنگامی که شعر نبوّت بر او تابیدن گرفت،تفکّری از پیش نیندیشیده بر زبان او مستولی می شود،که مانع از دریافت صحیح اندیشه های نهفتة شاعر در شعر می گردد.علاوه بر آن کاربردهای مختلف زبان مجازی اعم از استعاره،تشبیه،ابهام، ایهام و...دریافت خواننده را از زوایای محدود و واقعی به دنبال دنیای نا محدود و فراواقعی سوق می دهد و بدین طریق راه جستن طبیعی از نشانه ها به پیام ادبی،دشوار و محدود است از رو معناهای بدست آمده را بایستی تلاشی در جهت نزدیکی ذهن خواننده به نیّت مؤلف دانست. اغلب نقّادان ادبی زمان ما با چنین نگرشی به مفهوم و معنای شعر نزدیک شدند.به همین خاطر متن ادبی یا شعر را به عنوان عنصری مجرّد در نظر نگرفته اند، بلکه چون از این زاویه با متن روبه رو می شدند تمام تلاش آنان،مصروف تحلیل شخصیّت ادبی بوده است، بنابراین بررسی آنان گرایش بیشتری به تاریخ ادبی داشته است تا نقد ادبی.اینان از طریق بررسی و شناخت ادبی به معنای متن ادبی راه می یافتند.در این ارتباط کوشش آنان در شناسایی چهره ادبی بیش از شناساندن متن ادبی بوده است و همین نگرش سبب شد که به شاعر بیش از شعر بیندیشند و شعر را فدای حضور شاعر نمایند.

در ارتباط دوم خواننده با تکیه بر نشانه های زبان و با اعتماد به«ادراک» و «شناخت» خود در کنش خواندن، می خواهد معنای نهفته را کشف نماید. کشف معنایی در این ارتباط،یک کشف محتوم و قطعی نیست. کشفهای معنایی متعدّد می تواند وجود داشته باشد که هر کدام مدّعی دستیابی صحیح به معنای ادبی هستند.زیرا راهی که خواننده برای کشف معنای شعر می رود،می تواند همان راهی نباشد که خواننده ای دیگر از آن می گذرد.پس در این ارتباط نسبی گرایی معنایی در کشف خلّاق نیز وجود دارد.

در ارتباط سوم،خواننده ای که با متن ادبی روبرو می شود تلاش می کند با ارتباط ما بین خود و متن «معنای خود»را بیافریند. در این قسم از ارتباط به خلاف دو ارتباط معنایی قبل،نه نیت مؤلف مورد نظر خواننده است و نه کشف معنا ؛ بلکه خواننده خود آفریدگار معناست. در ارتباط اوّل خواننده شاعر یا صاحب متن را معرفی می کند و در ارتباط سوم

خواننده خود را می‌ نمایاند. اینان مانند عین القضات شعر را چون آینه می‌ دانند[2]:

جوانمردا!

این شعرها را چون آینه دان

آخردانی که آینه را صورتی نیست،در خود

 امّا هر که نگه کند،صورت خود تواند دیدن

 همچنین می‌ دان که شعر را در خود،

هیچ معنایی نیست!

 امّا هر کس از او آن تواند دیدن که

 نقد روزگار او بود و کمال کار اوست.

و اگر گویی:

«شعر را معنی آن است که قائلش

 خواست و دیگران معنی دیگر وضع

 کنند از خود

این همچنانست که کسی گوید:

«صورت آینه صورت روی صیقل

است که اوّل آن صورت نمود.

 و این معنی را تحقیق و غموضی

است که اگر در شرح آن آویزم از

مقصود باز مانم.»

 

 امّا باید دانست که تمام آینه ها از یک میزان روشنی و صافی برخوردار نیستند و بایستی بین آینه های صیقل داده و آینه های زنگار گرفته در معنا فرق گذاشت.به عبارت دیگر بین معنایی که از راه تـأویل بدست می‌ آید ومعنایی که از راه شکل متن ادبی تفسیر می‌ گردد،پلی برقرار کرد.من در این در لحظه معتقدم که معنا،نه صرفآ آفریدة ذهن خواننده است و نه تمامآ از شکل ظاهری آن به دست می آید،بلکه ارتباطی چندگانه بین خواننده و متن ادبی (شعر)وجود دارد. زیرا همان گونه که تمام شعرها از اهمیّت مساوی برخوردار نیستند،همه ی خوانندگان نیز به یکسان،تجربه ی دریافتی ندارند می توان خواننده و متن ادبی را به عناصر فعّال و غیر فعّال یا منفعل تقسیم کرد:

1-شعر فعّال.

2- شعر منفعل.

3-خوانندة فعّال.

4-خوانندةمنفعل.

و با این نوع از نگاه،چهارگونه ارتباط برای دستیابی به معنا بر قرار می شود

الف:در دستة اوّل از این ارتباط،خواننده و متن ادبی (شعر)،هر دو برای برقراری ارتباط لازم را دارا هستند. شعر در این دسته به عنوان اثر هنری بر جسته مورد نظر است که از زبان و ساختار خوب و محکمی بهره مند است و به سهولت با خواننده ارتباط لازم را برقرار می‌ کند و در نقطة مقابل،خواننده نیز از تجربة دریافتی و سواد ادبی لازم برای ارتباط برخوردار است. خواننده در این قسم از ارتباط جزء کسانی نیست که برای اوّلین مرتبه با شعر روبرو می‌ شود یا توان بهره وری از متن ادبی را نداشته باشد،بلکه به عکس بسامد بهره مندئی او در دریافت شعری بسیار بالاست.خوانندة فعال تلاش می‌ کند تا معنا را از راههای مختلف بدست آورد. بنابراین خوانندة فعّالی که مثلآ بااین شعر فروغ روبروست،همان معنایی را نمی آفریند که خوانندةمنفعل آفریده است:

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقةچاهی

 در انتهای خود به قلب زمین می‌ رسد

 و باز می‌ شود بسوی وسعت این

 مهربانی مکرّر آبی رنگ

یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را

از بخشش شبانة عطر ستاره های کریم

 سرشار می‌ کند

و می‌ شود از آنجا

خورشید را به غربت گلهای شمعدانی

 مهمان کرد

 یک پنجره برای من کافی است.

 

نوع معنای حاصل از ارتباط خواننده ی فعّال با این شعر نسبتآ یک معنای درست است. چون نه شعر معیوب است و نه خواننده در دریافت ناتوان است.پنجره ی فروغ نیز جهانی از بیرون را در چشم انداز خواننده قرار می‌ دهد، واژگان و ساختار زبانی از توانایی فعّال بهره مند هستندو می توانند با خواننده ارتباط درستی برقرار کنند.هیچیک از واژگان در جای نامناسب قرار نگرفته است.از همین روی دارای یک توازن درونی ومتشکّل است. پس امکان ارتباط معنایی در این قسم از انواع ارتباط بین خوانندة فعّال و شعر فعّال صورت می گیرد.

ب:اگر همین ارتباط بین خوانندة فعّال با شعری منفعل،که از زبان وساختی ضعیف برخوردارند،بر قرار گردد، خواننده خود تولید معنا می کند، بی آنکه حتّی واژه ای از واژگان بتوانند در تحصیل معنای درست به خواننده یاری برسانند. خواننده بر اساس یافته های پیشین خود با او ارتباط می بندد.ولی از آنجا که این رابطه،یک ارتباط یک طرفه است،به معنای حاصل شده از آن نمی توان چندان اعتماد داشت. البتّه معنا در این ارتباط زمانی صورت می پذیرد که خواننده نهایت تلاش را برای دریافت بکار گیرد تا حداکثر بهره وری از متن ادبی را داشته باشد.و اگر جز این باشد،هیچ معنایی تحصیل نخواهد شد.مثلآ اگر خوانندی فعّالی با تجارب دریافتی بخواهد با این قطعه شعر،ارتباط برقرار کند،یک ارتباط معنایی ناقص بدست خواهد آمد:

همه به خاطر پهناب ساحلی

آینه ای شکست

وخطی بر

پیشانی ام

 پیچید

و آنگاه

یاد بارانها

به سوی آفتاب

رفت.

ج:امّا در ارتباط سوم،قضیّه کاملآ عکس ارتباط دوم است،این بار شعر فعّال در مقابل خواننده ی منفعل قرار می گیرد از این رو این قسم از ارتباط معنایی نیز ناقص خواهد بود. واژگان و ساخت جمله های شعر که از ظرفیّت بالایی بهره مندند،با ذهنیّت نا آشنای خواننده ی تازه کاری بهره مندند، با ذهنیت نا آشنایی خوانندة تازه کاری که برای اولین بار در عمر خویش شعر می خواند، معنایی ابتر را تولید می کند.

خواننده ای که پیش از این با مقوله ی متن ادبی (شعر ) آشنا نبوده است، در مواجهه با شعر، به علت نبود تجربه ی دریافت و ادراک، هر اندازه که تلاش می کند، نتیجه ی مثبتی عاید او نخواهد شد و چنین خواننده ای اگر با مقوله ی شعر پیگیر و جدّی باشد، با استمرار و ممارست در کنش خواندن می تواند تجربه ی دریافتی خود را تقویّت کند ولی اگر چنین نباشد به خاطر عدم توانایی لازم در بهره برداری از متن ادبی و حصول معنا، از مقوله ای به نام«شعر» گریزان می شود عمده ی کسانی که حتّی امروز پس از گذشت چندین دهه از شعر نیمایی، آن را نمی پذیرند، جزو خوانندگان منفعلی بشمار می آیند، که به علت عدم توانایی لازم، گاه شعر نو را محکوم می نمایند حال آنکه، اشکال در شعر یا متن ادبی جدید نیست، به عنوان نمونه خواننده ی منفعلی که با این شعر زیبای اخوان ثالث روبرو می شود به علّت نبود تجربه ی دریافت در این زمینه، آن را نه تنها زیبا نمی داند؛ بلکه حتّی نازیبا می شمارد چون نمی داند؛ بلکه حتّی نازیبا می شمارد چون نمی تواند با او ارتباط معنایی برقرار نماید:

ای تکیه گاه و پناه

 زیباترین لحظه های

پرعصمت و پرشکوه

 تنهایی و خلوت من

 ای همنشین قدیم شب غریب من

 ای تکیه گاه و پناه

غمگین ترین لحظه های کنونِ بی نگاهت

تهی مانده از نور

 حال اگر خواننده ی فعّالی که در قسم اوّل از ارتباط یادآور شدیم  با این شعر روبرو گردد. بهترین بهره ی معنایی را از آن می گیرد ولی خواننده ی منفعل هنوز به پایه ی شناخت و درک این شعر نرسیده است. حال این خوانند ی منفعل را با مثال ساده ای می دهم: اگر به شخص بینایی این شکل هندسی را نشان دهند.

 

<v:imagedata o:title="02224" src="file:///C:DOCUME~1MOHAMM~1LOCALS~1Tempmsohtml1