حرف نو

فرهنگ هنر و ادبیات

حرف نو

فرهنگ هنر و ادبیات

شعر اجتماعی فارسی


شعر اجتماعی فارسی

محمدرضا محمدی آملی




دیروز کتابی خریدم که قبل از آن که آن را بخوانم خوانده بودم . کتابی بود متشکل از چندین و چند مقاله با موضوعی واحد که به نام زمینه ی اجتماعی شعر فارسی به همت نیاز یعقوبشاهی  و به کوشش نشر اختران  منتشر شده بود . این کتاب مجموعه مقالات   محمدرضا شفیعی کدکنی است که او در سال های گدشته آنها را نوشته ودر نشریات و کتاب های مختلف  چاپ شده بود . زمان نگارش برخی از این مقالات به سال های قبل از انقلاب برمی گرددو بعضی از این مقالات هم در همین دهه به رشته ی تحریر در آمده بود  .این مقالات برخی درنشریات ، یادنامه ها و یا به صورت کتابی واحد پیشتر منتشر شده بود و طبعا خواننده ی حرفه ای از شفیعی کدکنی انتظار داشت در اثر جدید خود حرف نوو تازه ای بزند یعنی حداقل دو سه مقاله تازه در این کتاب می گذاشت تا خوانندگان پیگیر آثار او با جهان تازه او آشنا شوند . گرچه برای کسانی که آثار شفیعی را نخوانده اند همه ی بخش ها ی کتاب خواندنی اند اما دیدن پاره های زیادی از کتاب صور خیال ، مفلس کیمیا فروش ، موسیقی شعر و ... در این کتاب محل تامل است و بالعکس انتشار مقالات او که کمتر در دسترس مخاطبان عام بود از نکات مثبت کتاب است مثل مقاله انواع ادبی یا مقاله آذری طوسی و نقد شعر . در این کتاب آخرین مقاله به" معنا شناسی نام مجموعه  شعر" اختصاص دارد که من پیشتر آن را نخوانده بودم و حاوی نکاتی ارزشمند برای اهل تحقیق است .

   کتاب زمینه ی  اجتماعی شعر فارسی شامل نه فصل جداگانه است . در فصل اول مباحثی پیرامون شعر کلاسیک فارسی آمده است . فصول دوم، سوم ، چهارم و پنجم  به صور خیال

،شعر سنایی ، شعر انوری و شعر حافظ اختصاص دارد. در فصل ششم مبحثی پیرامون نقد

کلاسیک شعر فارسی است  این فصل مقاله ی  کوتاهی در باره آذری طوسی است و پس  از آن در فصل بعدی مقاله ای آمده است  در باره ی طراز الاخبار که سفینه ای از نظم و نثر فارسی است از رودکی تا نیمه ی اول قرن یازدهم . در این نوشته شفیعی کدکنی به بیمار گونگی سلیقه ی شعری متاخرین به ویژه بعد از عصر تیموری می پردازد فصل هشتم  مشتمل بر سه مقاله در باره اخوان ، فروغ و شعر جدولی است. مقاله آخر که  چند سال قبل در نشریه ی  بخارا  چاپ شده بود از تازگی بیشتری برخوردار است . در این مقاله سخن او با هنرمندان مدرنی است که بدون شناخت از جامعه و فرهنگ و هنر سرزمین خود با  کنار هم نشاندن مجموعه ای از کلمات  و ایجاد ترکیبی جدولی به چیزی به نام دروغین شعر دست می یابند . کدکنی  در این زمینه  به ارباب ذوق مدرن می گوید این در هم ریختگی افراطی نظام خانوادگی کلمات  دلیل انحطاط روح جامعه است در بخش  پایانی مباحثی پیرامون شعر فارسی و عربی آمده که نوشته ی  کوتاه" معنا شناسی نام مجموعه شعر" خواندنی و قابل تامل است .

 

       کتاب زمینه ی اجتماعی شعر فارسی کتابی است خواندنی اما ای کاش  مجموعه مقالات منتشر شده محمدرضا شفیعی کدکنی در نشریات مختلف  طی پنج دهه اخیر از سال های میانی چهل به بعد  به همت کسی از اهالی ادبیات جمع آوری ، تبویب موضوعی ودر یک مجلد منتشر شود که هم گوشه ای از تحول ادبی و نقد شعر را به صورت عملی نشان می دهد و هم در بردارنده دانش عظیم و گسترده ی کدکنی است . من سال ها قبل در دوران دانشجویی که در ارتباط نزدیک تری با او بودم در صد د انجام  این کار بر آمدم اما شفیعی مرا به تالیف  کار دیگری که در آن روزگار اهمیت بیشتری به اعتقاد او داشت حوالت داد از این رو آن مهم  تا امروز این محقق نشد . با توجه به اینکه بسیاری از مقالات  او امروزه  در دسترس نیست  جمع آوری ،تبویب موضوعی و چاپ آن کمک موثری به ادبیات امروز ما خواهد بود .

 

                                                                                                   

 

دوریس لسینگ برنده ی نوبل ادبیات


                                  سال های دور از ادبیات نوبل


دوریس لسینگ  برنده نوبل ادبیات 2007

 

سال هاست چشم انتظاریم بی هیچ دلیل و برهانی

سال هاست چون کودکان  دل خوش لحظه ایم تا ما را جهانیان باور کنند

سال هاست که می گوییم ما هم هستیم اما هستی ما به چشم دیگران نمی آید

سال هاست که در تابلوی بزرگ ادبیاتمان  نام احمد شاملو ، سیمین بهبهانی ، سیمین دانشور ، محمود دولت آبادی را حک کردیم ولی برای جهانیان هنوز فرصت دیدن فراهم نشد

سال هاست که در این سرزمین می خوانند و می نویسند اما جز تعداد قلیلی از همان گروه کسی آن ها را نمی بیند

سال هاست می کوشیم آثارمان را به زبان های دیگر برگردانیم تا ما را بخوانند اما دریغ از دل غافل . به راستی ما را نمی خوانند چون زبان ما با آنان متفاوت است ؟ شاید  . اما این همه ی آن راز ناگشوده نیست

سال هاست در این دیار جمالزاده و هدایت و علوی و گلشیری و نیما و اخوان و شاملو و فروغ و سپهری آمدند و رفتند اما جز اهل ادبیات کسی آن ها را ندید

سال هاست دل خوشیم بی آن که بدانیم اهل ادبیات ما در سرزمین خود محلی از اعراب ندارد چگونه است می خواهیم آن را در دید جهانیان قرار دهیم

سال هاست که نویسندگان و شاعران ما در فضایی تنگ وتاریک نفس کشیدند و دم بر نیاوردند و کسی از این دیار به درستی آنان را ندید

سال هاست ما خودمان خودمان را باور نداریم واز کنار شعر و داستان  ایرانی  به راحتی می گذریم

سال هاست که اهل ادبیات به جرم خواندن و نوشتن متروکند و مغضوب اما  کسی دم نیاورد

سال هاست که ادبیات ما در نزد غیر اهالی ادبیات به عنوان تفنن و سرگرمی  به شمار آمد

سال هاست وقتی می گوییم نویسنده ایم وشاعر دولتی وغیر دولتی ، بازاری و غیر بازاری به ترحم سلاممان را پاسخ می دهد

سال هاست یعقوب یادعلی ها به جرم شخصیت های خیالی داستانشان محکوم به حبس می شوند

سال هاست عادت کرده ایم تا خودمان را، باور مان را، نگاه مان را، اندیشه های مان و نوشته های مان را سانسور کنیم تا مبادا فرزندان مان  در آرزوی دیدارمان بمانند

سال هاست که مختاری ها و پوینده ها از میان ما رفتند  اما ما همانیم که همان بودیم جز آن که خودمان را بیشتر در پستوی خانه پنهان کردیم

سال هاست که برخی از ما سرنا را از سر گشاد آن می زنند و برای آن که دیده شوند به چیزی پناه می برند  که فروتر از شان ادبی است و آن گاه  در دبستان لندنی جا گرفتند

سال هاست که این دیار فلسفه ندارد فیلسوف ندارد  اما کسی نگفت چرا

سال هاست که عادت کرده ایم تا اهل سیاست ما را طفیلی بداند و از ترس  انتشار  دانسته های ادبی، کتاب های ما را منتشر نکند

سال هاست که می دانیم چیزی از دوریس لسینگ کم نداریم اما نمی توانیم باور کنیم و شرایط برای درک این مهم فراهم نیست

سال هاست ...سال هاست .... سال هاست ...................................................................................

 امسال لبخند بر لب داریم و کمی ابلهانه  مغرور می شویم که دوریس لسینگ ایرانی تبار برنده نوبل شد . دوریس لسینگ در 22 اکتبر سال 1919 در کرمانشاه از پدر و مادری بریتانیایی به دنیا آمد و ظاهرا پدرش سال ها در ایران رییس بانک شاهنشاهی بود که همگی  در سال 1925 از ایران برای همیشه به زیمباوه کنونی رفتند . دوریس 88 ساله اینک در لندن زندگی می کند و در گفت گویی با لوموند از ایرانی بودن خود ابراز شادمانی کرده است . او خود را آزاد از هر گروهی می داند حتی لقب فمینیسم را بیشتر یک شوخی می داند او از این که تونی بلر یا رییس جمهور فعلی را یک کوتوله بداند هیچ ابایی ندارد . چال مورچه نام رمان کم حجمی است در باره نژادپرستی که دوریس سال ها قبل آنرا نوشته بود که ضیا الدین ترابی آن را به زبان فارسی برگرداند وقرار است به زودی منتشر شود . دوریس لسینگ پس از سال ها نامزدی نوبل ادبیات امسال  از میان ده ها چهره های

 

 

معروف و شناخته شده به عنوان برگزیده نوبل ادبی معرفی شد

.

دوریس لسینگ برنده ی ادبیات نوبل


                                  سال های دور از ادبیات نوبل


دوریس لسینگ  برنده ی  ادبیات نوبل  2007

 

سال هاست چشم انتظاریم بی هیچ دلیل و برهانی

سال هاست چون کودکان  دل خوش لحظه ایم تا ما را جهانیان باور کنند

سال هاست که می گوییم ما هم هستیم اما هستی ما به چشم دیگران نمی آید

سال هاست که در تابلوی بزرگ ادبیاتمان  نام احمد شاملو ، سیمین بهبهانی ، سیمین دانشور ، محمود دولت آبادی را حک کردیم ولی برای جهانیان هنوز فرصت دیدن فراهم نشد

سال هاست که در این سرزمین می خوانند و می نویسند اما جز تعداد قلیلی از همان گروه کسی آن ها را نمی بیند

سال هاست می کوشیم آثارمان را به زبان های دیگر برگردانیم تا ما را بخوانند اما دریغ از دل غافل . به راستی ما را نمی خوانند چون زبان ما با آنان متفاوت است ؟ شاید  . اما این همه ی آن راز ناگشوده نیست

سال هاست در این دیار جمالزاده و هدایت و علوی و گلشیری و نیما و اخوان و شاملو و فروغ و سپهری آمدند و رفتند اما جز اهل ادبیات کسی آن ها را ندید

سال هاست دل خوشیم بی آن که بدانیم اهل ادبیات ما در سرزمین خود محلی از اعراب ندارد چگونه است می خواهیم آن را در دید جهانیان قرار دهیم

سال هاست که نویسندگان و شاعران ما در فضایی تنگ وتاریک نفس کشیدند و دم بر نیاوردند و کسی از این دیار به درستی آنان را ندید

سال هاست ما خودمان خودمان را باور نداریم واز کنار شعر و داستان  ایرانی  به راحتی می گذریم

سال هاست که اهل ادبیات به جرم خواندن و نوشتن متروکند و مغضوب اما  کسی دم نیاورد

سال هاست که ادبیات ما در نزد غیر اهالی ادبیات به عنوان تفنن و سرگرمی  به شمار آمد

سال هاست وقتی می گوییم نویسنده ایم وشاعر دولتی وغیر دولتی ، بازاری و غیر بازاری به ترحم سلاممان را پاسخ می دهد

سال هاست یعقوب یادعلی ها به جرم شخصیت های خیالی داستانشان محکوم به حبس می شوند

سال هاست عادت کرده ایم تا خودمان را، باور مان را، نگاه مان را، اندیشه های مان و نوشته های مان را سانسور کنیم تا مبادا فرزندان مان  در آرزوی دیدارمان بمانند

سال هاست که مختاری ها و پوینده ها از میان ما رفتند  اما ما همانیم که همان بودیم جز آن که خودمان را بیشتر در پستوی خانه پنهان کردیم

سال هاست که برخی از ما سرنا را از سر گشاد آن می زنند و برای آن که دیده شوند به چیزی پناه می برند  که فروتر از شان ادبی است و آن گاه  در دبستان لندنی جا گرفتند

سال هاست که این دیار فلسفه ندارد فیلسوف ندارد  اما کسی نگفت چرا

سال هاست که عادت کرده ایم تا اهل سیاست ما را طفیلی بداند و از ترس  انتشار  دانسته های ادبی، کتاب های ما را منتشر نکند

سال هاست که می دانیم چیزی از دوریس لسینگ کم نداریم اما نمی توانیم باور کنیم و شرایط برای درک این مهم فراهم نیست

سال هاست ...سال هاست .... سال هاست ...................................................................................

 امسال لبخند بر لب داریم و کمی ابلهانه  مغرور می شویم که دوریس لسینگ ایرانی تبار برنده نوبل شد . دوریس لسینگ در 22 اکتبر سال 1919 در کرمانشاه از پدر و مادری بریتانیایی به دنیا آمد و ظاهرا پدرش سال ها در ایران رییس بانک شاهنشاهی بود که همگی  در سال 1925 از ایران برای همیشه به زیمباوه کنونی رفتند . دوریس 88 ساله اینک در لندن زندگی می کند و در گفت گویی با لوموند از ایرانی بودن خود ابراز شادمانی کرده است . او خود را آزاد از هر گروهی می داند حتی لقب فمینیسم را بیشتر یک شوخی می داند او از این که تونی بلر یا رییس جمهور فعلی را یک کوتوله بداند هیچ ابایی ندارد . دوریس لسینگ پس از سال ها نامزدی نوبل ادبیات امسال  از میان ده ها چهره های معروف و شناخته شده به عنوان برگزیده نوبل ادبی معرفی شد .

                                  سال های دور از ادبیات نوبل


دوریس لسینگ  برنده نوبل ادبیات 2007

 

سال هاست چشم انتظاریم بی هیچ دلیل و برهانی

سال هاست چون کودکان  دل خوش لحظه ایم تا ما را جهانیان باور کنند

سال هاست که می گوییم ما هم هستیم اما هستی ما به چشم دیگران نمی آید

سال هاست که در تابلوی بزرگ ادبیاتمان  نام احمد شاملو ، سیمین بهبهانی ، سیمین دانشور ، محمود دولت آبادی را حک کردیم ولی برای جهانیان هنوز فرصت دیدن فراهم نشد

سال هاست که در این سرزمین می خوانند و می نویسند اما جز تعداد قلیلی از همان گروه کسی آن ها را نمی بیند

سال هاست می کوشیم آثارمان را به زبان های دیگر برگردانیم تا ما را بخوانند اما دریغ از دل غافل . به راستی ما را نمی خوانند چون زبان ما با آنان متفاوت است ؟ شاید  . اما این همه ی آن راز ناگشوده نیست

سال هاست در این دیار جمالزاده و هدایت و علوی و گلشیری و نیما و اخوان و شاملو و فروغ و سپهری آمدند و رفتند اما جز اهل ادبیات کسی آن ها را ندید

سال هاست دل خوشیم بی آن که بدانیم اهل ادبیات ما در سرزمین خود محلی از اعراب ندارد چگونه است می خواهیم آن را در دید جهانیان قرار دهیم

سال هاست که نویسندگان و شاعران ما در فضایی تنگ وتاریک نفس کشیدند و دم بر نیاوردند و کسی از این دیار به درستی آنان را ندید

سال هاست ما خودمان خودمان را باور نداریم واز کنار شعر و داستان  ایرانی  به راحتی می گذریم

سال هاست که اهل ادبیات به جرم خواندن و نوشتن متروکند و مغضوب اما  کسی دم نیاورد

سال هاست که ادبیات ما در نزد غیر اهالی ادبیات به عنوان تفنن و سرگرمی  به شمار آمد

سال هاست وقتی می گوییم نویسنده ایم وشاعر دولتی وغیر دولتی ، بازاری و غیر بازاری به ترحم سلاممان را پاسخ می دهد

سال هاست یعقوب یادعلی ها به جرم شخصیت های خیالی داستانشان محکوم به حبس می شوند

سال هاست عادت کرده ایم تا خودمان را، باور مان را، نگاه مان را، اندیشه های مان و نوشته های مان را سانسور کنیم تا مبادا فرزندان مان  در آرزوی دیدارمان بمانند

سال هاست که مختاری ها و پوینده ها از میان ما رفتند  اما ما همانیم که همان بودیم جز آن که خودمان را بیشتر در پستوی خانه پنهان کردیم

سال هاست که برخی از ما سرنا را از سر گشاد آن می زنند و برای آن که دیده شوند به چیزی پناه می برند  که فروتر از شان ادبی است و آن گاه  در دبستان لندنی جا گرفتند

سال هاست که این دیار فلسفه ندارد فیلسوف ندارد  اما کسی نگفت چرا

سال هاست که عادت کرده ایم تا اهل سیاست ما را طفیلی بداند و از ترس  انتشار  دانسته های ادبی، کتاب های ما را منتشر نکند

سال هاست که می دانیم چیزی از دوریس لسینگ کم نداریم اما نمی توانیم باور کنیم و شرایط برای درک این مهم فراهم نیست

سال هاست ...سال هاست .... سال هاست ...................................................................................

 امسال لبخند بر لب داریم و کمی ابلهانه  مغرور می شویم که دوریس لسینگ ایرانی تبار برنده نوبل شد . دوریس لسینگ در 22 اکتبر سال 1919 در کرمانشاه از پدر و مادری بریتانیایی به دنیا آمد و ظاهرا پدرش سال ها در ایران رییس بانک شاهنشاهی بود که همگی  در سال 1925 از ایران برای همیشه به زیمباوه کنونی رفتند . دوریس 88 ساله اینک در لندن زندگی می کند و در گفت گویی با لوموند از ایرانی بودن خود ابراز شادمانی کرده است . او خود را آزاد از هر گروهی می داند حتی لقب فمینیسم را بیشتر یک شوخی می داند او از این که تونی بلر یا رییس جمهور فعلی را یک کوتوله بداند هیچ ابایی ندارد . دوریس لسینگ پس از سال ها نامزدی نوبل ادبیات امسال  از میان ده ها چهره های معروف و شناخته شده به عنوان برگزیده نوبل ادبی معرفی شد .

پگاه نقد و نظریه ی ادبی امروز ایران

پگاه نقد و نظر امروز ایران

 


محمدرضا محمدی آملی


 

گیلان از دیرباز در حوزه های مختلف فرهنگی و ادبی پیشتاز و سر آمد بود . مدعای سخن مرا انتشار نشریات ادبی و فرهنگی از بازار روز  تا کادح و گیله وا و پگاه ثابت می کند و حضور چهره های سرشناس در زمینه شعر و داستان گواهی دیگر بر این ادعاست شاعرانی چون شمس لنگرودی ، حافظ موسوی ، مهرداد فلاح ، بیژن نجدی ، شیون فومنی ، علیرضا پنجه ای ، علی عبدالرضایی در چند سال اخیر خوش درخشیدند و یکه تاز این عرصه مهم فرهنگی شدند واین همه مرهون فضای باز فرهنگی در قیاس با دیگر استان ها و فعال بودن رسانه های مکتوب ادبی طی چند دهه ی اخیر است .

 

چند روز قبل نشریه ای به دستم رسید به نام پگاه ویژه ی نقد ونظریه های ادبی امروز ایران  که به همت بلند بهنام ناصری شکل گرفته است . نشریه  پگاه  هفته نامه ی سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی است که در رشت به مدیر مسئولی فرحناز حسینی گرگان  و به سردبیری آرمین تحویلداری چاپ و منتشر می شود و هر از گاه ویژه نامه ادب و هنر آن زیر نظر بهنام ناصری   منتشر می شود .

 

دومین شماره پگاه ویژه ادب و هنر  شامل مقالاتی از علی باباچاهی ، مرتضی پورحاجی ، امید شمس ، سعید طباطبایی ، حسین رسول زاده ، هما سیار ، رضا عامری ، مهرداد فلاح ، و ... است در همین شماره سه گفت و گو با شمس آقاجانی ، هوشیار انصاری فر و قاسم کشکولی  آمده است .  در این نشریه که  با نگاهی نو فراهم آمده کتاب شعر زن تاریکی کلمات  حافظ موسوی  ، وقت تقصیر محمدرضا کاتب ، عشق اول علیرضا پنجه ای  نقد و بررسی شده است .

 

نشریه پگاه در 68 صفحه و به قیمت هزار تومان وبا حروف بسیار ریز منتشر شده که خواندن بعضی از صفحات را دشوار و نا ممکن کرده است . گرچه همه ی  اهل ادبیات می دانند که چاپ و انتشار نشریات تخصصی به خصوص در زمینه ی ادبی با چه دشوار ی هایی روبرو است   اما کار گرافیکی  در سخت خوانی  برخی از صفحات نقش داشتند که امیدواریم  در شماره های بعدی حتما برطرف می شود .

 

همت بلند  دست اندر کاران پگاه ادبی را درود می فرستم  و در انتظار انتشار سومین  شماره این نشریه که به شعر و داستان  پیشرو ایران اختصاص  دارد می مانم .

شعر ایرانی شعر جهانی

شعر ایرانی ، شعر جهانی

 

شعر ایران در کجای  جهان امروز قرار دارد ؟ شعر ایران آیا توان برابری با شعر های برتر جهان را دارد ؟ شعر فارسی  زبان در جهان زبان های گوناگون چه مرتبه ای دارد ؟ چندی قبل  مهردا د فلاح  غیر مستقیم  در یک اقتراح ادبی  از جماعت شاعران پرسید که شعر فارسی کی جهانی می شود  ؟  و لب سخن او این بود که ما کی جهانی می شویم ؟

می دانم مهرداد فلاح خود خوب می داند که ما برای رسیدن به این هدف باید راه درازی را طی کنیم و او فقط برای تلنگر به ذهن های دیگران این سوال را پرسید  که چرا ما و شعر ما جهانی نشده است  او می داند که ما به درک درستی از موقعیت  انسان امروز نرسیده ایم  ما هنوز به  قول محمد مختاری به آن بصیرت فرهنگی دست نیافتم و اصلا در کدام عرصه ی جهانی سهم داریم که در زمینه شعر بی بهره ماندیم ؟

من براین باورم که سیاست ، اقتصاد ، علم و دانش  ، جامعه  ، ورزش و فرهنگ همه در یک مجموعه اند با نام های مختلف . چه چیز ما جهانی شده که این بار مهرداد  فلاح نگران شعر جهانی نشده ی ماست . حتی در شعر هم ما به باروری نرسیدیم   . اگر می رسیدیم که علی عبدالرضایی برای جهانی شدن  توی حلیم نمی افتاد و شعرهای خطرناک صادر نمی کرد . بگذریم ...

من معتقدم ما جهانی نمی شویم به دلیل ذهن گرایی افراطی و روحیه استبدادی  و مالکیت مطلقه در حوزه فرهنگ و به دلیل نگاه آسمانی در حیات زمینی و تسلیم خشونت آمیز و خود مداری و خود محوری و اسطوره گرایی و اسطوره سا زی  وهنر آمرانه بر پایه بینش مطلق انگارانه  و جغرافیای محدود زبان فارسی  و به دلیل نداشتن نفوذ در سیاست های کلان جهانی  و عدم تنوع و کثرت طلبی فرهنگی  و از خود بیگانگی و فرار از ارزش های بومی  . بازم بگم یا کافیه ؟

واقعا در همین زمینه بومی گرایی  چند تا شاعر ما توانسته شعرش را با فرهنگ بومی عجین کند تا به جهانیان بگوید این هم  ارزش های سرزمین من . حالا شما اکتاویو پاز را بخوانید بورخس را بخوانید  اصلا نوشته های آمریکای لاتین را بخوانید شعر و داستانشان مال  سرزمینه خودشان است .  حالا شاعر ما نگاه می کند که نرودا چه جوری جهان خودش را شکل داده یا رمبو با انسان چه گونه برخوردی داشته . اما ما چی ؟ ما برای جهانی  شدن در وهله ی اول به یک ساخت زدایی  ذهنی نیاز داریم  آن وقت شعر شاعرانی مثل مهرداد  فلاح ، بهزاد خواجات یا حافظ موسوی و یا بهزاد زرین پور – من به شخصه  شعر او را دوست دارم  -  تازه روی ریل جهانی شدن قرار می گیرد .

البته جهانی کردن بحث دیگه ای است که بماند برای بعد ...