«دلفینها در خوابهایم شنا میکنند» اولین مجموعه شعر ساره دستاران است که اخیرا در نشر آموت به چاپ رسیده. این کتاب شامل دو بخش است با نامهای: هویج افتاد و ناگهان ابر در آینه. بخش اول شامل شعرهای کوتاه است و بخش دوم بیشتر شامل شعرکها یا شعرهای کوتاهِ کوتاه، آنقدر کوتاه کهگاه لذت خواندن نیز از خواننده دریغ میشود: «از دستم افتادی/ از چشمم که نه». تجربه مقدم بر زبان و بیان شاعرانه است. شاعر تجربه میکند و آنگاه در زبان شعر بیان میکند. این مجموعه شعر تجربه اول دستاران در دیدار با جهان زیست شده به زبان شعر است. او میبیند و شعر او حاصل دیدار او با هستی پیرامونی است. به همین دلیل تجربه اول گام مهمی در پیمودن راه هنری است. تجربه اول نشان میدهد شاعر در نسبت با چه چیز معنا میشود. دستاران در تجربه اول آنگاه که میان سوژه و ابژه فاصله میاندازد در حقیقت نسبت یکانگی میان او به عنوان فاعل و فعل تجربه در زندگی وجود ندارد به همین دلیلگاه ناخوشایند جلوه میکند اما در تجربهای که شاعر باآن زندگی میکند و ما ازآن به عنوان تجربه زیست شده یاد میکنیم این فاصله بر میافتد و یگانگی کاملی میان فاعل و فعل تجربه برقرار میشود و در این زمان شعر دستاران زیبا و خواندنی جلوه میشود. شاعر جوان هرگاه خواسته خود را از دور و جدا از آنچه میبیند و تجربه میکند نشان دهد شعرش دلنشین نمیشود اما زمانی که شعرش به یک کل واحد از هستی تبدیل میشود به شکلی که ما پیشتر با آن هیچ ارتباطی نداشتهایم تازه و نو بر دل مینشیند. ساره دستاران به جای منِ خواننده تجربه میکند و این تجربه را با منِ خواننده به اشتراک میگذارد. بنابراین هرگاه سطحی و زودگذر از واقعهای و حادثهای پیدا یا ناپیدا میگذرد شعرش بر دل نمینشیند اما زمانی که سعی میکند کمی متفاوت ببیند یا آنچه را همگان نمیتوانند ببیند او ببیند زیبا و دلنشین میشود. رویارویی شاعر در این دیدار تجربی ساده و مهربانانه است او در شعرهایش ساده میبیند و ساده مینویسد و خواننده هم بیکوششی به جان کلام او راه مییابد. «آفتاب هم/ همیشه بخشنده نیست/ ببین/ چه بیرحمانه/ این آدم برفی را/ از ما میگیرد» سادگیای که در زبان و تجربه زیستی دستاران وجود دارد ناشی از یک پیوستگی معنا محور با جهان است. سادگی اگر با هستی شاعر که برخاسته از تجربه زیست شده اوست باشد زیباست اما اگر ادا و اطوارهای ادبی باشد که بخواهد نوعی فاصله میان آنچه میبیند و آنچه عرضه میکند باشد طبعا شعر زیبایی نمیشود. البته این نکته را از یاد نبریم که تجربه زیست شده با قدرت زبان شاعر تالیف میشود و به شعر در میآید. برخی از تجربههای هنری در حد همان تجربه باقی میمانند و قابلیت اجرا پیدا نمیکنند. هر تجربهای برخاسته از نوعی آگاهی درونی و بیرونی است. دستاران هستی پیرامونی را ساده میبیند این سادگی در نسبت او با تجربه زیست شدهاش معنا میشود. به عبارتی این سادگی نوعی رفتار تجربی است که با شاعر دیگری که جهان را لایه لایه تصویر میکند؛ متفاوت است.ساره دستاران در این کتاب شاعر ثبت لحظههاست. لحظههای کوتاه کوتاه کهگاه امکان التذاد حداکثری را با تقلیل کلمات به حداقل میرساند. خواننده تا میخواهد با شعر نسبتی برقرار کند شعر ناگاه تمام میشود. شعر کوتاه یا به قولی شعرک گرچه با زندگی جدید و هویت انسان امروز نزدیک است اما کوتاهی لذت تجربههای شاعرانه، خواننده را در میان انبوهی از حس شاعرانه رها میکند. انگار شعرهایش تلنگری برای دیدن و شنیدن است تا ما یک بار دیگر دگرگونه به امور جاریه زندگی نگاه بیندازیم. و خواننده هم بر مبنای این تلنگر دنیای ذهنی خویش را بسازد. «هر جا بروی/ کسی هست/ که منتظرت نباشد». ساره دستاران در این مجموعه شعر در حکم عکاسی است که لحظههای زشت و زیبا تجربه زیستی را برای یادآوری ثبت میکند. شاید نبود تخیل فرهیخته و استوار در برخی شعرهای عاطفه مدار دستاران موید همین کلام من باشد که او با تنهایی چیزهایی میبیند که شاید انسان امروز گرفتار روزمرگی فرصت دیدن و تامل در آنها را ندارد. تجربه او تجربه فردی است که با کل گره میخورد. اما روایت هنری او در بیان شعری ساده است و این سادگیگاه امکان بروز تخیل فربه و گسترده را محدود میکند. یکی از مولفههای شعر ساره دستاران روایت قصه گونه شعرهای اوست که هماره بر اساس عینیتهای موجود زندگی شکل میگیرد. این قصه محوری در ادامه معنا محور هم میشود و امکان تامل و آفرینش را از خواننده سلب میکند چرا که توصیف بیش از استعاره در تخیل شاعرانه دستاران نقش بازی میکند. قصه در این مجموعه شکلی از بیان هنری در دستگاه تجربه شعری است هر کدام بر بستر یک واقعیت روزانه استوار است. «دیدن پستچی/ رویایی بود/ در انتظار رسیدن یک نامه/ اما آمد و/ شناسنامه تو را آورد». یکی ازبهترین تعبیرات شاعر از انسان امروز هویت چهل تکه یا پاره پاره اوست که هر کدام در وضعیت و موقعیت متفاوتی قرار دارد. شاعر به درک درستی از موقعیت انسان امروز دست یافته است. این ادراک شاعرانه منبعث از تجربه زیست شده است. هویتی که هر کدام در موقعیتی تازه معنا مییابد. به قولی هر اقلیمی معرف یک سطح آگاهی است. گویی ما در نتیجه فرآیندی که درک آن آسان نیست، همه اعصار تاریخ بشریت را به صورت در هم آمیخته در خود گرد آوردهایم: «تکههایی از من در خیابان/تکههایی از من در کافههایت/تکههایی از من/در تکههای تو/ مرا پس بده/ شهر من!/ بدون خودم/ کجا بروم؟».پارهای از شعر دستاران هم بر پایه دادههای خبری و روایت انشاگونه شکل گرفته و هرگاه از آن مسیر مالوف ذهنی خبری رها میشود شعرش به رقص در میآید. شعرهایی که بر پایه داده خبری شکل میگیرند نوعی تجربه فاصله گذاری شده میان شاعر یا فاعل با فعل تجربه شده است. و امر تجربی که بنیان خبری دارد یک کلیت تجربه شده در بیان شعری نیست. شعری که مانند اخبار حامل پیامی باشد لذت نهفته در متن را تقلیل میدهد و ذهن خواننده را به مدت کمتری درگیر خود میکند. شاعر با خبر به عنوان شی خارج از متن تجربه شده برخورد میکند، طبعا تاثیر گذاری آن به مراتب کمتر از شعرهایی است که برخاسته از تجربه تمام و کمال زیست شده شاعرست. هر چه قدر شعر، پا را از دنیای خبر و خبر رسانی فراتر بگذارد تاثیر بیشتری بر خواننده دارد. الگوی ساخت برخی شعرهای دستاران بر اساس روایت خبری است که همواره ازیک مبدا خبری به سوی گیرنده خبر حرکت میکند. شعر خوب شعری است که خط سیر او سیال و فراگیر باشد. «چه فرق میکند/ دوست داشتن یا دوست نداشتن/ هر دو/ پیراهن یوسف را دریدند». دلفینها در خوابهایم شنا میکنند، تجربه اول شاعری است که میکوشد تمام لحظهها زندگی انسان امروز را در خود درونی کند و سپس این تجربههای زیست شده درونی را با زبانی ساده به بیان شعر نزدیک کند.