گفت وگو با علی باباچاهی
نگاه: علی باباچاهی هرازگاهی به انتشارات نگاه سر می زند. گاهی برای چاپ مجموعه شعر وگاه برای انتشار کتاب های انتقادی اش. اما بعضی وقت ها هم می آید تا سری به ما بزند و دلی تازه کنیم . چند روز قبل که باباچاهی به دفتر نگاه آمد نشستیم و کلی ازدیروز و امروز خودمان و شعرحرف زدیم . فرهاد خاکیان دهکردی نویسنده جوان و منتقد فعال این روزهای مطبوعات هم در جمع ما بود، او فرصت را مناسب دید تا چند سوال اساسی در باره شعرازباباچاهی بپرسد واو هم درکمال خوش رویی به همه سوالات پاسخ داد.
آن چه در سایت خبری تحلیلی انتشارات نگاه می خوانید گفتگوی کوتاه فرهاد خاکیان دهکردی با علی باباچاهی است .
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید
محمدرضا محمدی آملی
فرهنگخانه: حافظ موسوی در ارزیابی شعر دههی ۸۰ گفت: در زمینهی شعر مدرن، دست خالی به دههی ۹۰ نرسیدهایم.
این شاعر عنوان کرد: اگرچه دههبندی جریانهای ادبی امری کاملا قراردادی است و لزوما به این معنا نیست که در هر دهه باید اتفاق خاصی بیفتد و در پایان دهه سرانجام آن مشخص شود، با این حال اگر بخواهیم به دههی ۸۰ که به عنوان یک مقطع زمانی پشت سر گذاشتهایم، نگاه کنیم، به نظر من، در زمینهی شعر مدرن دست خالی به دههی ۹۰ نرسیدهایم.
در ادامه بخوانید
فرهنگخانه :ایرج پارسینژاد استاد بازنشستهی دانشگاه توکیو و استاد پارهوقت دانشگاه یو سی ال ای است که مجموعهی چندجلدی «تاریخ نقد ادبی» به کوشش او منتشر شده است.
این گفت و گو را در سامانه فرهنگخانه بخوانید
بحران امری محتمل در هر پدیده ای است. این پدیده گاه در عرصه ی فرهنگ، اقتصاد، اجتماع و یا هنر بروز می کند. بحران معلول رفتارهای نابسامان و دگرگونه ای است که در یک نظام به وجود می آید.
در عرصه ی هنر گرچه ساختارشکنی و خروج از نرم های معمول زمان امری طبیعی است، اما گاه این خروج به منزله ی سقوط همه ی ارزش های تثبیت شده ی قبلی است. زمانی که هنرمند می خواهد فردیت تمام شده ی خود را در عرصه ی هنر به نمایش گذارد پایبند نشدن به اصول و هنجارهای معمول و مرسوم زمینه های بروز بحران را فراهم می کند.
در زمینه ی شعر امروز فارسی، بخصوص در دهه ی هفتاد این بحران به شکل کاملا مشخص هویداست. جمعی از شاعران جوان برای این که طرحی نو دراندازند، ناگزیر تعادل و تناسب نظام زیبایی شناختی شعر را به هم ریختند و ترکیبی جدید از آن عرضه کردند. این نظام جدید زیبایی شناختی گاه به گونه ای بود که هیچ نسبت مشخصی با مقوله ی هنر و زیبایی نداشت. از همین روست که جماعتی از شاعران و خوانندگان جدی شعر آن چه را که در دهه ی هفتاد و هشتاد در زبان فارسی به عنوان شعر عرضه گردیده را خارج از نرم زیبایی شناسی شعر می دانند و معتقدند که این جماعت به دلیل عدم ارتباط با گذشته ی فرهنگی و اطلاع نداشتن از مبانی زیبایی شناسی شعر، محصولی را که به نام هنر شاعرانه عرضه کرده اند فاقد زیبایی است و از عرصه ی شعر خارج است. اما گروه دیگر بر این باورند که شاعران جوان دهه ی هفتاد و هشتاد به دلیل زیر و رو کردن نظام های سنتی زیبایی شناسی طبعا آن چه عرضه کرده اند غریب و غیر قابل فهم به نظر می رسد. به هر صورت در شرایط کنونی شعر ما با بحران مخاطب روبروست. بحرانی که روز به روز فاصله ی خواننده با شعر را بیشتر می کند.
در لینک زیر گفتگوهایی را می شنوید با آرش شفاعی/علی دهباشی/بهروز یاسمی
ایران سرزمین شعر و شعور است. شعر با لحظه لحظه ی زندگی ایرانیان گره خورده است. بزرگترین متکلمان و مفسران اسلامی نیز کلام خویش را با عطر شعر فارسی در آمیخته تا با اعجاز خیره کننده و خیال آفرین زبان شعر، پیام خود را به مخاطب برسانند.
از دیروز تا امروز صدها و هزاران نفر جان خویش را با شعر آمیختند تا چگونگی ادراک و دریافت خود از جهان را در کلام شاعرانه به تصویر بکشند. این تجلی به گونه ای در یکایک لحظات زندگی انسان نشان دارد. انسان عامی و عادی قصه، مثل و متل خویش را با شعر پیوند می زند و انسان عالم و عاشق نیز برای رسوخ بیشتر در دل و جان مخاطب کلام خیال انگیز و شورآفرین شعر را برمی گزیند، اما به راستی چه عواملی زمینه های بروز و پیدایی شخصیت شاعرانه را فراهم می کند؟ آیا این شرایط در همه ی زمان ها و مکان ها برابر است؟ آیا شرایط اجتماعی در شکل گیری شعر و شاعر مؤثر است؟ آیا مسائل مادی و اقتصادی در شاعر شدن یا نشدن صاحب ذوق تأثیر گذارند؟ و آیا می توان از شانس تاریخی به عنوان مهم ترین عنصر تأثرگذار در شگل گیری شخصیت هنری شاعر یاد کرد؟ این ها بخشی از سؤالاتی است که مهمانان این برنامه آقایان " مصطفی محدثی خراسانی"،" محمد جواد محبت"،" ایرج قنبری" و " خالق گرجی" به آن ها به اجمال و اختصار پاسخ گفته اند.
سیاوش کسرایی شاعری را در قالب کهن آغاز کرد اما با منظومه بلند آرش کمانگیر نام خود را بر صفحه شعر امروز فارسی ماندگار کرد. شعر کسرایی، شعر شور، شعور و خون است. او ساده ترین مضامین اجتماعی را با عمیق ترین تصاویر می آمیزد و شعری اعتراض آمیز می سراید.
سیاوش کسرایی در سال 1305 در اصفهان به دنیا آمد. اما خانواده او پس از چندی به تهران آمدند. او پس از گذراندن دوران ابتدایی در مدرسه ادب به دبیرستانِ نظام رفت و بعد ازآن راهی دبیرستان دارالفنون شد.
سیاوش شاعری را با سرودن چهارپاره گویی و شعر قالب های کهن دیگر آغاز کرد اما به زودی به قالب های نوقدمایی توللی وار روی آورد و مدتی بعد به راهِ نیما یوشیج رفت.
کسرایی در دهه 1330 آرام آرام شعرهایش را در مطبوعات انتشار داد و با سرودن منظومه ی آرش کمانگیر نام و آوازه یافت. شعر سیاوش در دهه رنگ و بوی سیاسی گرفت و انسان به عنوان محوری ترین موضوع شعر قرار گرفت. انسانِ رنج دیده و زحمت کشیده که بیداد زمانه بر او ستم روا می داشت و شاعر می کوشید در شعرهایش بخشی از آنهمه ستمِ زمانه را در شعرش تصویر کند، از همین رو گاه برخی از اشعارش به مرز شعار نزدیک می شود اما خوب می داند که میان شعر با شعار فاصله ی بلندی است. سیاوش کسرایی در شعرهایش چشم به آینده دارد و علیرغم مهدی اخوان ثالث که در زمستان فریاد نومیدی سر می دهد، او امیدوارنه از آرش می گوید که می تواند یکبار دیگر مرز ایران و توران را مشخص کند.
سیاوش کسرایی در 19 بهمن 1374 زندگی را بدرود گفت.
برای شنیدن صدا مربوط به همراه موسیقی به لینک زیر مراجعه کنید