حرف نو

فرهنگ هنر و ادبیات

حرف نو

فرهنگ هنر و ادبیات

کنار دکه ی روزنامه فروشی

کنار دکه ی روزنامه فروشی

 

 

 

دیگر جز دعایی

که باد هوایش می پنداری

هیچ کس و هیچ چیز

پشت و پناهت نیست

 

ایستگاه به ایستگاه

از تعداد مسافران کاسته می شود

و همسفرانت را یک به یک

خانه های ب کمپلکسی سالمندان

ضیافت های کسالت بار

مجالس ترحیم

و صندلی چرخدار

از تو می دزدند

آینه برایت شکلک در می آورد

و کوچه ها و خیابانهای آشنا

سر به سرت می گذارند.

 

سایه ی سمجی که سال ها

ناجوانمردانه شهر به شهر

و خیابان به خیابان

تعقیبت کرده است

کنار دکه ی روزنامه فروشی

برای آخرین سیگارت

کبریت خواهد کشید.

 

سیگار مثل گوشی تلفنی که بر پرده ی سینما

حادثه ی ناگواری را خبر داده است

از دستت می افتد

ودر باران نم نمی که بر پیاده رو می بارد

خاموش می شود .

 

 

 

                                    عباس صفاری

باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم

باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم

 

 صبح امروز از جنوب و شمال  کشور دو تن از شاعران رخت بر بستند و رفتند . قیصر امین پور و تیرداد نصری  از دو قطب شعر که هر کدام شعر دیگری را کمتر می خواند  و کمتر جویای احوال هم بودند نه امین پور نصری بود و نه نصری امین پور هر کدام برای خود مریدانی داشتند به اعداد قابل شمارش یکی متعادل بود و متعارف و دیگری کمی شورشی  و غیر متعارف . هر کدام جهان را آن گونه می دید که می پسندید و از همین رو آن نگاهی که به نگاه مردم نزدیکتر بود شاعر تر بود . قبصر را طیف وسیعی از شاعران و ادیبان می شناختند و تیرداد را جمع شاعران شمالی و شاعران  متفاوت . شعر امین پور ادامه شعر فارسی است و شعر نصری گسستی از تمامی معاییر زیبا شناختی شعر گذشته  . برای قیصر از فردا تمامی روزنامه ها تسلیتی می نویسند به پهنه ی اشک های ریزان چشمانشان و برای تیرداد شاید یکی دو روزنامه ویا ماهنامه ی ادبی آن هم  مختصر.چون در زمان حیاتشان هم چنین بودند اما چون امین پور را از نزدیک می شناختم می دانم به راستی شاعر بود وهمه ی رفتار های اجتماعی او یک شعر بلند زندگی  ولی نمی  دانم نصری در زندگی اش هم شاعر بود  یا نه. این دو شاعر بودند اما فقط یک چیز سبب شد تا در باره هر دو در یک متن بنویسم و آن هم مرگشان بود در نیم روز هشتم آبان ماه . پیکر امین پور فردا از جلوی تالار وحدت تشییع می شود اما نصری در لندن ودر غربت ودر میان غریبان .

امروز یک بار دیگر اشک ریختم برای تنهایی شعر امروز که پیر نشده  جوان می میرد واین هم حکایت زندگی غمبار شاعران ماست . بس است  دیگر باید برای روزنامه تسلیتی بنویسم .

به همه ی اهالی شعر مرگ این دو تن را تسلیت می گویم .

چرا شعر ما ... ؟

 

      محمدرضا محمدی آملی


آیا می دانید  که هر ایرانی یک شاعر است و در طول عمر ش حداقل یک بار  شعر گفته است ؟  آِیا می دانید در تاریخ اجتماعی ایران چند هزار تن شاعر آمد و رفت ؟ آیا می دانید امروزه چند هزار   شاعر داریم ؟ آیا می دانید چند هزار شاعر داریم که حداقل یک شعر در مطبوعات داخل یا خارج کشور چاپ کرده است ؟ آیا می دانید چند تن شاعر زنده ی زن داریم ؟ آیا می دانید چند هزار شاعر حداقل یک مجموعه ی شعر چاپ کرده اند ؟ آیا می دانید چند منتقد شعر داریم ؟ آیا می دانید در 85 سال گذشته چند هزار مجموعه شعر چاپ شده است ؟ آیا می دانید در بیست سال اخیر تعداد شاعران چند برابر تعداد شاعران 200 سال اخیر است ؟ آیا می دانید  چند ناشر مجموعه شعر چاپ می کند ؟ آیا می دانید بسیاری از شاعران امروزشعرشان را با هزینه ی خود و با لوگوی ناشر منشر می کنند ؟ آیا می دانید رسانه های دولتی از انعکاس شعرغیر خودی به شکل ملموسی پرهیز می کنند ؟ آیا می دانید تیراژ کتاب های شعر به کمتر از هزار نسخه رسیده است ؟ آیا می دانید از داشتن یک هفته نامه یا ماهنامه شعر محرومیم ؟ آیا می دانید فقط تعداد معدودی از افراد که از انگشتان یک دست کمترند با هزاران دشواری مبادرت به چاپ فصلنامه یا گاهنامه ای در باره شعر می کنند ؟ آیا می دانید در حوزه شعر هیچ خبر رسانی معتبری نیست ؟ آیا می دانید برخی از شاعران در عسرت و تنگدستی و فقر روزگار می گذرانند و دم بر نمی آورند ؟ آیا می دانید برای مرغ و خروس مجله تخصصی ماکیان و... وجود دارد ؟ و برای سنگ های تزیینی و آرایش و درخت و مد لباس و ماشین و آهن آلات و دکوراسیون و فرش و مبل  آلومینیوم  همچنین . چرا ملتی هفتاد میلیونی با داشتن حداقل سی هزار شاعر حی و حاضر  از داشتن یک مجله شعر محروم است ؟ چرا شاعران ایران از داشتن یک نهاد غیر دولتی  مثل کانون شاعران محروم است ؟

چرا برای فوتبال این سرزمین میلیارد ها هزینه می شود اما کسی دلش برای شعر و شاعر  نمی سوزد ؟ چرا مردان شریفی چون م _ آزاد و منوچهر آتشی  در سال های پایان عمر فقط باید با نجابت زندگی کنند و  بر سر سفره شان پول  نفت نباشد ؟  چرا برای بزرگداشت فروغ و شاملو باید با هول و ولا در پستو های خانه گرد هم آییم ؟ چرا شاعران غیر دولتی از داشتن خانه شعر واقعی محرومند ؟ چرا روزنامه ها  از داشتن صفحه ی شعر روزانه پرهیز می کنند  ؟ چرا در  کتاب های درسی با تسامح فقط با  نام دو سه تن شاعر امروز با شعر های از صافی گذشته مواجه هستیم ؟ چرا تنها  مکان ارتباطی شاعران در اینترنت فیلتر می شود ؟ چرا کسی به خواندن شعر  علاقه ای نشان نمی دهد ؟ چرا ناشری کتاب شعر چاپ نمی کند ؟

به این چراها چه کسی باید پاسخ بگوید ؟