منوچهر نیستانی با آن چهره خندان و خجول و با آن عینک و کیف دستی چرمی قهوه ای اش هرگاه در جمع مهربانانه شاعران می آمد شعر تازه ای به همراه داشت. شاعری که با تکیه بر محتوا می خواست دل دوستانش را تسخیر کند. او جهان را روشن و شاد می خواست اما، جهان پاسخگوی آرمانهای انسانی اش نبود.
منوچهر نیستانی چهارم مرداد 1315 در کرمان زاده شد. آموزش ابتدایی را در کرمان به پایان برد و تحصیلات دبیرستان را در کرمان و سپس در دبیرستان دارالفنون تهران ادامه داد. نخستین شعرهای نیستانی در روزنامه های بیداری و هفت واد و اندیشه ی کرمان چاپ رسید.
نخستین دفتر شعر منوچهر نیستانی با نام جوانه در سال1333 منتشر شد. سال 1334 به دانشسرای عالی تهران رفت و دررشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل کرد.
مجموعه شعر بعدی نیستانی در سال 1337 با عنوان خراب چاپ شد. در همان سال خارستان دیوان ادیب قاسمی کرمانی را با تصحیح و تحشیه منتشر کرد. مدتی نیستانی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد و اشعار و ترانه های برای کودکان رسید. سومین دفتر شعر نیستانی به سال 1350 با نام "دیروز، خط فاصله" منتشر شد. نیستانی علاوه بر شعرهای نیمایی غزلیات نوی زیبایی با مضامین اجتماعی سروده که بسیار خواندنی است. در اشعار نیستانی گونه هایی از طنز، شعر سیاسی، شعر اجتماعی و عاشقانه با نگاهی به طبیعت دیده می شود.
منوچهر نیستانی پنج شنبه 29 اسفند از میان رفت و به دیار باقی شتافت
در لینک زیر می توانید شعری از او را با صدای اسماعیل جنتی گوش کنید.
بیژن جلالی شاعر نازک اندیش، عابر هزار توی های شعر، او که آواز جانش، جان جهان است خم می شود و بر شعر بوسه می زند ، طعم شعر را دوست دارد، طعم شعر باران خورده را که به سوی او پرواز می کند.
بیژن جلالی در آبان ماه 1306 در خیابان پاریس تهران به دنیا آمد. خانواده پدری او در اصل تفرشی بودند.او از کودکی به شعر و جهان شاعرانه می اندیشید بی آنکه خود را غرق مطالعه دیوان شعرا کند جهان را شاعرانه می نگرد. پروانه ای کوچک دل نازکش را در رقص شعله آتش رها می کند و آن سوتر، مرغی شعرش را به منقار می بردآواز جان شاعر را.
شعر بیژن جلالی، شکل و ساختار ویژه ای دارد. مضمون در شعر او با ترکیب واژه ها و اصوات و عباراتی بیان می شود که مخاطب نازک اندیش شعرش با او پرواز می کند. موسیقی شعر چونان مه ی که از گندمزار عبور کند، ناشی از اصواتی است که شاعر در شعر خود از آن بهره می گیرد. گویی شعر او از ترکیب تعابیر، نازک خیالی، سادگی و اصوات، تولد یافته است. تعابیر، اصطلاحات فارسی، فضاهای ساده و صمیمی و بهره گرفتن از امکانات و ظرفیت های زبان فارسی، شعر او را برای مخاطب شعرش قابل فهم کرده است.
از بیژن جلالی دفتر شعرهایی چون روز ها ، دل ما و جهان، رنگ آب ها، آب و آفتاب، بازی نور، شعر سکوت و ... به جا مانده است.
بیژن جلالی جمعه 24 دی ماه 1378 در هفتاد و دو سالگی جهان را بدرود گفت.
شعری از بیژن جلالی با صدای اسماعیل جنتی در لینک زیر
نام گلچین گیلانی با باران گره خورده است، امروزیان روزهای بارانی دیروز خود را با نام گلچین گیلانی در کلاس های درس پیوند زدند. شاعری که به زلالی باران و به روشنی ترانه های آفتاب ساده ترین و دلنشین ترین شعرها را سرود و قلب های مشتاق جوانانی را تسخیر کرد که می خواستند جان و دلشان را با شعر معنا بخشد.
مجدالدین میر فخرایی معروف به گلچین گیلانی از نخستین شاعران نوگرای شعر فارسی امروز است که به سال 1288 شمسی در رشت به دنیا آمد. گلچین تحصیلات ابتدایی را در همان شهر رشت به پایان برد و در سال 1304 گواهینامه ششم ابتدایی گرفت و سپس تحصیلاتش را در اروپا ادامه داد. او در نوجوانی به دنیای شعر روی آورد و در همان سال اشعاری هم از او در روزنامه های رشت منتشر شد. گلچین در ابتدا شاعری سنت گرا بود که اشعاری در قالب های قصیده و قطعه می سرود. اما اندک اندک زمینه ها برای نوجویی و نوگرایی شاعر فراهم شد.
شعر باران آغاز این نوگرایی است که به دلیل سادگی زبان و بیان زبانزد خاص و عام شد. زنده یاد غلامحسین یوسفی درباره این شعر نوشته: شعر آغازی گویا و متناسب و جالب توجه دارد شروع با کلمه اصلی باران است و نمایش نوای مداوم آن بر بام خانه که چون ترانه ایی دلپذیر به گوش می رسد کوتاهی مصرع ها و هجاهای آن، ریتم ریزش باران را منعکس می کند.
در شعرهای گلچین ابهام و ایهامی نمی توان یافت همه چیز ساده و صمیمی و روان است به قولی در شعر های گلچین ما با شاعری مواجه ایم که به خاطره ها می پردازد و ابدیت و جاودانگی را از طریق اندیشیدن به مرگ در سطور شعرش به ما می نمایاند. از خوشی ها و کامرانی های گذشته یاد می کند و به لحظه های زودگذر حیات اهمیت می دهد .
زندگی گلچین گیلانی در 29 آذر 1351 در لندن به پایان رسید.
در لینک زیر میتوانید شعری از گلچین را گوش کنید
بحران امری محتمل در هر پدیده ای است. این پدیده گاه در عرصه ی فرهنگ، اقتصاد، اجتماع و یا هنر بروز می کند. بحران معلول رفتارهای نابسامان و دگرگونه ای است که در یک نظام به وجود می آید.
در عرصه ی هنر گرچه ساختارشکنی و خروج از نرم های معمول زمان امری طبیعی است، اما گاه این خروج به منزله ی سقوط همه ی ارزش های تثبیت شده ی قبلی است. زمانی که هنرمند می خواهد فردیت تمام شده ی خود را در عرصه ی هنر به نمایش گذارد پایبند نشدن به اصول و هنجارهای معمول و مرسوم زمینه های بروز بحران را فراهم می کند.
در زمینه ی شعر امروز فارسی، بخصوص در دهه ی هفتاد این بحران به شکل کاملا مشخص هویداست. جمعی از شاعران جوان برای این که طرحی نو دراندازند، ناگزیر تعادل و تناسب نظام زیبایی شناختی شعر را به هم ریختند و ترکیبی جدید از آن عرضه کردند. این نظام جدید زیبایی شناختی گاه به گونه ای بود که هیچ نسبت مشخصی با مقوله ی هنر و زیبایی نداشت. از همین روست که جماعتی از شاعران و خوانندگان جدی شعر آن چه را که در دهه ی هفتاد و هشتاد در زبان فارسی به عنوان شعر عرضه گردیده را خارج از نرم زیبایی شناسی شعر می دانند و معتقدند که این جماعت به دلیل عدم ارتباط با گذشته ی فرهنگی و اطلاع نداشتن از مبانی زیبایی شناسی شعر، محصولی را که به نام هنر شاعرانه عرضه کرده اند فاقد زیبایی است و از عرصه ی شعر خارج است. اما گروه دیگر بر این باورند که شاعران جوان دهه ی هفتاد و هشتاد به دلیل زیر و رو کردن نظام های سنتی زیبایی شناسی طبعا آن چه عرضه کرده اند غریب و غیر قابل فهم به نظر می رسد. به هر صورت در شرایط کنونی شعر ما با بحران مخاطب روبروست. بحرانی که روز به روز فاصله ی خواننده با شعر را بیشتر می کند.
در لینک زیر گفتگوهایی را می شنوید با آرش شفاعی/علی دهباشی/بهروز یاسمی