شعر ایرانی ، شعر جهانی
شعر ایران در کجای جهان امروز قرار دارد ؟ شعر ایران آیا توان برابری با شعر های برتر جهان را دارد ؟ شعر فارسی زبان در جهان زبان های گوناگون چه مرتبه ای دارد ؟ چندی قبل مهردا د فلاح غیر مستقیم در یک اقتراح ادبی از جماعت شاعران پرسید که شعر فارسی کی جهانی می شود ؟ و لب سخن او این بود که ما کی جهانی می شویم ؟
می دانم مهرداد فلاح خود خوب می داند که ما برای رسیدن به این هدف باید راه درازی را طی کنیم و او فقط برای تلنگر به ذهن های دیگران این سوال را پرسید که چرا ما و شعر ما جهانی نشده است او می داند که ما به درک درستی از موقعیت انسان امروز نرسیده ایم ما هنوز به قول محمد مختاری به آن بصیرت فرهنگی دست نیافتم و اصلا در کدام عرصه ی جهانی سهم داریم که در زمینه شعر بی بهره ماندیم ؟
من براین باورم که سیاست ، اقتصاد ، علم و دانش ، جامعه ، ورزش و فرهنگ همه در یک مجموعه اند با نام های مختلف . چه چیز ما جهانی شده که این بار مهرداد فلاح نگران شعر جهانی نشده ی ماست . حتی در شعر هم ما به باروری نرسیدیم . اگر می رسیدیم که علی عبدالرضایی برای جهانی شدن توی حلیم نمی افتاد و شعرهای خطرناک صادر نمی کرد . بگذریم ...
من معتقدم ما جهانی نمی شویم به دلیل ذهن گرایی افراطی و روحیه استبدادی و مالکیت مطلقه در حوزه فرهنگ و به دلیل نگاه آسمانی در حیات زمینی و تسلیم خشونت آمیز و خود مداری و خود محوری و اسطوره گرایی و اسطوره سا زی وهنر آمرانه بر پایه بینش مطلق انگارانه و جغرافیای محدود زبان فارسی و به دلیل نداشتن نفوذ در سیاست های کلان جهانی و عدم تنوع و کثرت طلبی فرهنگی و از خود بیگانگی و فرار از ارزش های بومی . بازم بگم یا کافیه ؟
واقعا در همین زمینه بومی گرایی چند تا شاعر ما توانسته شعرش را با فرهنگ بومی عجین کند تا به جهانیان بگوید این هم ارزش های سرزمین من . حالا شما اکتاویو پاز را بخوانید بورخس را بخوانید اصلا نوشته های آمریکای لاتین را بخوانید شعر و داستانشان مال سرزمینه خودشان است . حالا شاعر ما نگاه می کند که نرودا چه جوری جهان خودش را شکل داده یا رمبو با انسان چه گونه برخوردی داشته . اما ما چی ؟ ما برای جهانی شدن در وهله ی اول به یک ساخت زدایی ذهنی نیاز داریم آن وقت شعر شاعرانی مثل مهرداد فلاح ، بهزاد خواجات یا حافظ موسوی و یا بهزاد زرین پور – من به شخصه شعر او را دوست دارم - تازه روی ریل جهانی شدن قرار می گیرد .
البته جهانی کردن بحث دیگه ای است که بماند برای بعد ...
از وبلاگتان بهره لازم رابرده ایم شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
کلیک کن تو قلب من
http://www.iranmaxim.mg-blog.com
وبلاگهای +/- جایزه 800 دلاری
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
سلام سپاسگزارم از نظر و دیدگاهتان . راستی در دنیای رسانه خبری نبود را نفهمیدم. اگر منظورتان پناه و پرداختن به شعر باشد باید بگویم هر دو با هم آغاز شدند و ادامه دارند کما کان . خوشحال میشم از نظرات کارشناسه شما
با سلام
طاعات قبول
در حقیقت از شب ۱۸و ۱۹و۲۰و۲۱و۲۲و۲۳و۲۴ که تمام می شود در کرهء زمین هفت شب ، شب قدر است که این از الطاف الهی است.
آدم اهل الله است اهل بهشت و جهنم نیست
بروزم[گل]
دوست من!
شعر مگر ماکارونی ست که چون ماکارونی ما جایی در بازار جهانی ندارد ، شعر ما هم همین طور باشد!
..
..
..
شاعر از روزنامه نو تر است!
سلام من ابتدا با کتاب آواز چگورتان با شما آشنا بودم.
افتخاری است برای من.
ضمنن من در این وبلاگ می نویسم که آدرسش را در این یادداشت می بینید.
دیر زیاد
از قدیم گفته اند حرف حرف می آورد دیگر!
..........شعر به قیافه ی دیگر
...
..
..
..
"شعر پیشرو " ، " شعر رادیکال " ، " شعر متفاوت " ،" شعر دیگر " و ... این نام ها که بار ها در نوشته های از شعر و درباره ی شعر این سال های ما تکرار شده ، چه می خواهد بگوید با ما... ؟.....................................
سلام . نپسندیدم . آمدی جانم به قربانت ولی آنارشیست نشو . بگذار هر چه میخواهد هرکه بگوید ما که بخیل نیستیم . این را برای همه می گویم همه ی کسانی که سرشان بوی قرمه زردی میدهد . باید بخندی و به زیبایی های پیرامون بنگری خیال میکنی نگریسته ایی ؟ باز هم بنگر . بیشتر بنگر . من هر دفعه یه نوزادم که هیچی نمی دونه . پس این گونه باش. جهانی نشویم . بشویم به من وخدا و تنهاییم چه ربطی داره ؟ البته من موج نابی منیستم بلکه کاملا مخالفم با آن . من فقط دوست دارم در جایگاه یک شاعر باش نه روانشناس اجتماعی برای درد مضر شعر
دوست عزیز سلام
با کمال تاسف اینجا نمی گذارند بوی کاغذ به مشام ما بخورد فیلتر فیلتر
اگر آدرس دیگه ای داری بفرما
با نام خدا
جنگ جنگ است,عنوان نمی خواهد
حتی اگر مقدس باشد
با یک غزل به روزم و در خدمت شما
یا حق
آیا سمیعی گاف بزرگی دادید؟
سلام جناب املی عزیز....می خوانمت با تامل می خوانمت...
سلام عزیز. گرفتار این زندگی سگی هستم . فرصت نمی شه
سری بهت بزنم . خوندم و خوشحال شدم که پیدات شده پس از مدتی غیبت کبرا.
انشالا ما هم جهانی میشیم قصه نخور. اگه البته کمی پیرهن کوتولگی رو از تن دربیاریم و اصلا کوتوله پرست نباشیم و در خونه مونو کمی بزرگتر بسازیم که غولا بتونن توش برن.
ما تنبیلم دوست عزیز .پرمدعاییم و از بس گشاد بازیم کارامون یک صدم توانایی مون نیست.
پیگیر ی نداریم. سماجت نمی کنیم .زود ارضا می شیم .
ناتمامیم . فروتنی نمی دونیم چیه .
غرور رو اشتباهی فهمیدیم .ما نابود شدیم. مریض شدیم با قرنها ترس و سانسور و خودسانسوری و پدرسوختگی و دودوزه بازی و کلک و حقه.
کارمون خراب تر از ایناست.
ولی در شعر از هرکجا شروع کنیم بازم می تونیم
پیش بریم بازم از خیلی ها جلوتریم . مایم و این شهر و قالی
که البته ترکیه و چین و پاکستان دارن عینش رو میزنن
فقط شعر.... بگذریم. بیا تهران بابا ببینیمت یا دعوت کن بیام . اصلا کجایی؟// تو .
با مهر.
شما بهتر بود اول منظورتون را از اصلاح جهانی شدن عنوان می کردید بعد وارد بحث می شدید. من که به شخصه نتونستم مطلبتون را برای خودم هضم کنم. به نظرم خیلی بی انصافی کردید. شعر فارسی بومی ترین شعریه که میشه در ادبیات جهان پیدا کرد و دلایلی که برای عدم جهانی شدن شعر فارسی آوردین نه تنها دلایل قانع کننده ای نیستند که برخی هاش اتفاقا به نظر حقیر نقطه قوت شعر فارسیه. کاش منظورتون را شفاف تر بیان می کردید.
سلام دوست عزیز
با غزلی قدیمی به روزم که حاصل دوران تجربه است.
با مصراع هایی طولانی و حاوی یک روایت .......
و به هر حال این نیز یک غزل است:
...و مردمکانِ حقیر اَش
به خونِ جاری هفت دلاور
بر سنگ فرشِ میدانِ آبادی
قهقهه می زد...
دلیجان می رود آهسته و غم ناک و موزون روی سطحِ جاده ی خاکی
و می لرزد در آن با هر تکان دل های پاک هفت مردِ ساده ی خاکی
صدای غژّ و غژّ چرخ های چوبی و خشک اَش نمی آید به گوش ، امّا
به گوش اَت می رسد از زیرِ هر چرخ اَش صدای ناله ی سرداده ی خاکی.............
.
.
در سحوری به انتظارم.
اول اینکه ارادت. دوم اینکه ممنون از احوالپرسی. سوم اینکه اشکال از این بلاگاسکای است که بازنگار تیتر شما را نمیآورد. فیدهای خروجیش مشکل دارد متاسفانه.... چهارم اینکه گیر دادهای به این شعر معاصر... خب شعر معاصر ِ قدیم هم در وقت خودش، همین بوده ظاهرا. هیچ معلوم نیست سالها بعد، از این دههها، کی و چی بماند. باید صبر کرد و دید.
مخلصیم
سلام دوست گرامی! من بر خلاف دفعه قبل با این ٫ست شما کمی مشکل دارم مثلا این جمله(علی عبدالرضایی برای جهانی شدن توی حلیم نمی افتاد و شعرهای خطرناک صادر نمی کرد !!! )می شود بفرمایید منظورتان از این جمله چیست؟ من شاید از لحاظ اخلاقی با عبدالرضایی مشکل داشته باشم اما بعنوان کسی که سالها در ارو٫ا زندگی کرده به ایم گزاره تان اعتراض دارم. اینهمه شاعر طی اینهمه سال از ایران خارج شده اند کدامشان شعرهایشان ترجمه شد؟ تازه هنوز هم همان شعرهای ٫اریس در رنو و فی البداهه است که دارد به زبان های مختلف ترجمه می شود.لطفا ملاحظات سیاسی را وارد نظریات ادبی نکنید که اگر بخواهیم دقیق بنگریم باید قبول داشته باشیم که هنوز که هنوز است سایه شعر عبدالرضایی را بالای سرخود داریم
با سلام
شناختی؟
آقا لینک ما رو تو سایتت add کن
سلام دوست عزیز
گوشی زنگ می زند
و تو پشت خط
خودکار جوهر تمام می کند
که مرا بالا نیاورد
بروزم
منتظر نقد شما
در ضمن هم پست شما رو خوندم هم مهرداد عزیز رو
تا اوضاع در شعر ما به همین صورت پیش بره
ما هرگز جهانی نمی شویم
نگاهی به شاعرانی که جهانی شدند بیاندازید
فرق اونها با ما
اینطوره :
ما
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شاعرانی که جهانی شده اند
البته خدا کنه فاصله این طور بود ؟!!!!!!
با درود
کاملا موافقم راست گفتید:
((حالا شما اکتاویو پاز را بخوانید بورخس را بخوانید اصلا نوشته های آمریکای لاتین را بخوانید شعر و داستانشان مال سرزمین خودشان است . حالا شاعر ما نگاه می کند که نرودا چه جوری جهان خودش را شکل داده...)
و با جازه اضافه می کنم
(سعی می کند (ضمیر غایب نامعلوم!!)با کپی برداری از زبان هر کدام خودش پاز دیگری شود در شعر ایران ..بورخس دیگری...)
سلام بر شما
ممنون از حضور گرمتون در بلاگم
وبلاگ زیبا و با محتوایی دارید
از اینکه نظرتون را در مورد شعرم گفتید سپاسگذارم فقط می تونم بپرسم منظورتون از این جمله چی بود؟(ولی آبروی شعر را شما باید نگاه دارید..)
سپاسگذارم
من فکر می کنم جهانی شدن ادبیات یک کشور به عوامل زیادی وابسته باشد . مشکل ما و زبان و ادبیات ما خیلی پیچیده است . زبان و ادبیات ما در خلا زندگی نمی کنند و خواه ناخواه در رابطه ی متقابل فرهنگ و سیاست و اقتصاد به تولید می رسند و بازخورد پیدا می کنند . ما در تاریخ و شعر و فرهنگ خود انقطاعات زیادی را شاهد بوده ایم . همین نکته استمرار ساختاری ادبیات ما و در نتیجه نهادینه شدن حرکت های جدید را با معضلی جدی رو به رو کرده است . پس چرا به فکر جهانی شدن باشیم وقتی که هنوز جهانی نیستیم ؟