بحران امری محتمل در هر پدیده ای است. این پدیده گاه در عرصه ی فرهنگ، اقتصاد، اجتماع و یا هنر بروز می کند. بحران معلول رفتارهای نابسامان و دگرگونه ای است که در یک نظام به وجود می آید.
در عرصه ی هنر گرچه ساختارشکنی و خروج از نرم های معمول زمان امری طبیعی است، اما گاه این خروج به منزله ی سقوط همه ی ارزش های تثبیت شده ی قبلی است. زمانی که هنرمند می خواهد فردیت تمام شده ی خود را در عرصه ی هنر به نمایش گذارد پایبند نشدن به اصول و هنجارهای معمول و مرسوم زمینه های بروز بحران را فراهم می کند.
در زمینه ی شعر امروز فارسی، بخصوص در دهه ی هفتاد این بحران به شکل کاملا مشخص هویداست. جمعی از شاعران جوان برای این که طرحی نو دراندازند، ناگزیر تعادل و تناسب نظام زیبایی شناختی شعر را به هم ریختند و ترکیبی جدید از آن عرضه کردند. این نظام جدید زیبایی شناختی گاه به گونه ای بود که هیچ نسبت مشخصی با مقوله ی هنر و زیبایی نداشت. از همین روست که جماعتی از شاعران و خوانندگان جدی شعر آن چه را که در دهه ی هفتاد و هشتاد در زبان فارسی به عنوان شعر عرضه گردیده را خارج از نرم زیبایی شناسی شعر می دانند و معتقدند که این جماعت به دلیل عدم ارتباط با گذشته ی فرهنگی و اطلاع نداشتن از مبانی زیبایی شناسی شعر، محصولی را که به نام هنر شاعرانه عرضه کرده اند فاقد زیبایی است و از عرصه ی شعر خارج است. اما گروه دیگر بر این باورند که شاعران جوان دهه ی هفتاد و هشتاد به دلیل زیر و رو کردن نظام های سنتی زیبایی شناسی طبعا آن چه عرضه کرده اند غریب و غیر قابل فهم به نظر می رسد. به هر صورت در شرایط کنونی شعر ما با بحران مخاطب روبروست. بحرانی که روز به روز فاصله ی خواننده با شعر را بیشتر می کند.
در لینک زیر گفتگوهایی را می شنوید با آرش شفاعی/علی دهباشی/بهروز یاسمی